loading...
تحدی | ویژه اهلسنت
محمد امین ریگی بازدید : 28 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در اين شب و روزي كه از يكسو پيامبر بزرگ اسلام آماج حمله رسانههاي گروهي غرب قرار گرفته و از سوي ديگر ادياني كه جامه غربي بدان پوشانده اند تلاشدارد تا پرچم خود را با پشتوانه نيرومند مالي و سياسي بر قله اديان و اعتقادات شرقكوبيده و سرزمين باورهاي آنها را تسخير نمايد، در شرايطي اين چنين لازم است تارابطه ميان اديان سه گانه را بر جسته ساخته، پل گفت و شنود و ديالوگي ميان اديانايجاد نموده و انسانها را بهم نزديكتر ساخت.
سخن از پيامبر اسلام در آئينه توراتو انجيل مي تواند يكي از محور هاي مهم اين گفتمان باشد كه ما به بهانه ميلاد فرخندهنبوي، اين بحث را آغاز مي نمائيم
ما در اين سه مقاله اي كه خواهيم نوشت، نخستكوشش مي كنيم تا سيماي پيامبر را در آئينه تورات مشاهده نموده، سپس مي آئيم تاببينيم كه انجيل ها در اين باب چه مي گويند و مقاله اخير خويش را به انجيل برناباتخصيص خواهيم داد كه از محمد رسول الله به بسيار صراحت ياد نموده است.
اسلاميگانه آئيني است كه خود را وارث شرعي و برحق همه رسالت هـاي آسمـــاني مي داند. ايمان به بيشتر از يكصد و بيست و چهار هزار پيامبري كه از آدم پيامبران گرفته تاخاتم آنها در زمانه هاي مختلف و از بستر نژاد هاي گوناگون و جوامع متفاوت سربرآورده اند، ركن اصلي ايمان اسلامي بحساب مي آيد.از ديدگاه قرآن، دعوت همهپيامبران الهي اسلام خوانده مي شود كه ريشه ها و ساقه هاي آن ژرفاي تاريخ و پهنايجغرافيا را فرا گرفته است.
تداوم و تكامل، دو اصلي اند كه تمامي اين رسالتها رابهم پيوند مي دهند.پيامبران پيشين راه را براي پيامبران بعدي هموار نموده و پسينيانبر دعوت گذشتگان مهر تأييد مي گذاشتند.آخرين حلقه اين سلسله و واپسين خشت اينعمارت، وخشوري است كه از فراز كوه فاران بر بشريت فرياد زد و در سايه كعبه ايستاد وجهانيان را بسوي ايمان به همه انبيا دعوت نمود.

محمد امین ریگی بازدید : 26 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

سومين عاملي كه باعث انحراف در تفسير قرآنميگردد اين است كه انسان با توجه به نظريات عقلي و فلسفي عصر خويش به تفسير و تبيينمفاهيم قرآن بپردازد، و در بيان مقصود قرآن همان نظريات را معيار حق و باطل قراردهد.
در هر دوره اي از تاريخ اسلام، افرادي به چشم مي خورند كه بدون آشنايي عميقاز قرآن و سنت به علوم فلسفي عصر خويش روي آورده اند و فلسفه چنان بر افكار آنانتسلط يافته كه نتوانسته اند خود را از آراء و نظريات فلسفي رها سازند. وقتي اينافراد به تفسير قرآن مراجعه كرده اند، بسياري از مفاهيم قرآن را مخالف افكار ونظريات فلسفي خود يافته اند. در اين مرحله حساس آنان به جاي تكذيب نظريات فلسفي، بهتحريف مفاهيم قرآن پرداخته و با قطع و برش الفاظ قرآني سعي نموده اند تا آنها را باافكار و آراء فلسفي خود تطبيق دهند.
چنانكه هنگام شيوع فلسفه يونان، كساني كه ازعلوم قرآن و سنت آگاهي كافي نداشتند و به آموزش فلسفه روي آوردند، به شدت از آنتأثير پذيرفتند و اين امر باعث پديد آمدن فتنه خطرناكي شد و اينها (متأثرين ازفلسفه) سعي ميكردند، آيات قرآن را با اصول فلسفه تطبيق دهند، حتي برخي از اين افرادبا خلوص دل به اين امر مبادرت مي ورزيدند و معتقد بودند كه فلسفة يونان قطعاً قابلانكار نيست و تفسير و برداشتهاي موجود از قرآن و سنت ياراي مقابله با سيلاب فكريفلسفه را ندارد. و بر اين باور بودند كه تفسير پيشينيان بايد رهاگردد و بگونه اي بهتبيين و تشريح مفاهيم قرآن پرداخته شود كه با فلسفه يونان مطابقت داشته باشد ولي درحقيقت اين دوستي و محبت با قرآن همانند «دوستي نادان» بود كه به جاي خدمت به اسلام،هـرج و مـرج شديـد فكـري در ميان مسلمانان بوجود آورد و فرقه هاي جديدي همچونمعتزله و جهميه و... به وجود آمدند و باعث شدكه بسياري از علماي بلند پايه و راسخهمة برنامه هاي علمي، تحقيقي و تبليغي خويش را رها ساخته و به مبارزه با اين فرقههاي انحرافي و معرفي اشتباهات فلسفه بپردازند.
اين حقيقت پس از تجربه و گذرساليان طولاني كاملاً درست از آب در آمد. زيرا پيشرفتهاي نوين فلسفه و علوم طبيعي،نارسايي و سرگشتگي فلسفه يونان را در بسياري از مسائل بر همگان روشن و آشكار ساخت وبسياري از يافته هاي علوم طبيعي، نجومي و... در فلسفه يونان غلط از آب درآمد وساختمان نظريات «ماوراءالطبيعة «Metaphysic» قديم در هم شكست.
آناني كه درخششفلسفه يونان چشمانشان را خيره كرده بود و بر اثر آن دست به تطبيق قرآن و سنت بانظريات فلسفي زده بودند؛ اگر امروز زنده بودند، يقيناً در اوج ندامت و شرمندگي بهسر مي بردند. ولي باز هم جاي حيرت است كه گروهي از ظاهر پرستان معاصر به جاي پندگرفتن از تاريخ با مرعوب شدن از افكار غربي درصددند تا قرآن و سنت را به گونه ايتفسير نمايند كه با تئوريها و نظريات غربي كاملاً وفق داشته باشد. اينان همة اصول وقوانين مسلم و مشهور تفسير را زير پاگذاشته و تنها بر اساس يك اصل به تبيين و تفسيرمفاهيم قرآني مي پردازند و آن اينكه با قطع و برش كلام الله تعالي سعي دارند، آن رامطابق افكار غربي قرار دهند، ولي متاسفانه نمي انديشندكه اين تحريف و تأويلي كهانجام مي دهند دربارة سخنان كيست ، و سخناني را كه به خاطر هماهنگ ساختن با انديشهها و افكار كوتاه خويش مي خواهند دگرگون جلوه دهند، تا چه حد محكم و استوار هستند ،وقتي قافلة فكر انساني نظريات صحيح در تفسير قرآن را زير پاهايش له نمايد، خدا ميداند كه پيامد تفسير و تشريح خودسرانه از قرآن، به كجا خواهدانجاميد؟!

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 37 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

محبت رسول الله - صلي اللهعليه و سلم اصل بزرگي از اصول دين مي باشد، بلكه ايمان بنده بر وجود اين محبتمتوقف شده است. مسلمان در شمار مؤمنان نجات يافته نمي آيد تا اينكه رسول الله - صليالله عليه و سلم را از خود، فرزندان، پدر و مادرش و تمام مردم بيشتر دوست نداشتهباشد. الله عزوجل مي فرمايد:«قُلْ إِنْ كَانَ آَبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْوَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَاوَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْمِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَاللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»[1] «بگو اگرپدران و پسران و برداران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده ايد و تجارتيكه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش مي داريد نزد شما از خدا و پيامبرش وجهاد در راه وي دوست داشتني تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را آورد. وخداوند گروه فاسقان را راهنمايي نمي كند.» و در صحيحين از انس -رضي الله عنه- روايتاست كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم فرمودند:«لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّىأَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَلَدِهِ وَوَالِدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»[2] (هيچ يك از شما داراي ايمان كاملي نيست مگر مرا از فرزند، پدر و مادرش و تمام مردمبيشتر دوست داشته باشد.) و اين محبت عمل قلب مي باشد و جز با آثار و نشانه هايش كهبر جوارج انسان و رفتار و افعالش آشكار نمي گردد. پس محبت، ظواهر و نشانه هايي داردكه محبت شخص صادق را از شخص مدعي تمييز مي دهد. پيروي و متابعت شخصي كه دراراي محبتصحيحي نسبت به پيامبر دارد از شخصي كه رفتار منحرفي در تعبير اين محبت دارد تمييزداده مي شود.

محمد امین ریگی بازدید : 21 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

ب) برخي چنين اعتراض ميكنندكه قرآن كريم براي تمام انسانها كتاب هدايتاست. لذا هر فرد حق دارد كه مطابق فهم و برداشت خود از قرآن بهره ببرد و نمي توانشرح و تفسير قرآن را در انحصار افراد خاصي دانست، اين اعتراض نشأت گرفته از احساساتو عدم درك حقيقت امر است. بدون شك قرآن كريم براي تمام انسانها ماية هدايت است. امااين دليل نمي شودكه هر فرد غير ماهري بتواند از قرآن قوانين دقيق و مسائل مهمكلامي، فقهي و غيره را استنباط نمايد بدون اين كه داراي صلاحيت لازم براي اين كارباشد. به عنوان مثال اگر يكي از متخصصان حقوق، فلسفه يا پزشكي، كتابي در رشته تخصصياش تاليف كند مسلم است كه هدف او فايده رساندن به همه انسانها است. حال اگر كسي كهحتي از مبادي اين علوم آگاهي كافي ندارد، اعتراض نمايد كـه اين كتابهـا كـه براياستفاده و بهره مند شدن عموم نوشته شده، چرا حقوقدانان، فيلسوفان و پزشكان حق نوشتنو حق اظهار نظر در اين زمينه ها دارند و اين حق را در انحصار خود در آورده اند درمورد نارسايي فكري و عدم درك چنين انساني چه مي توان گفت؟!
واقعيت اين است كهكتابهايي كه در هر علم و فن نگاشته شـده ، براي فايده و بهره مند شـدن همه مردمنوشته شده است. اما بهره مند شدن از علوم دو روش دارد: يكي اين كه انسان علوم وفنون را از اساتيد و متخصصين فرا گيرد و در اين زمينه به حدكافي تلاش نمايد و وقتصرف كند. دوم اين كه اگر خودش نمي تواند علم فرا گيرد از ميان كساني كه بيش از همهدر ميادين علمي تلاش كرده اند، يكي را برگزيند و با اعتماد بر او تفسير و تشريحش رابپذيرد. علاوه بر اين دو راه، اگر انسان راه سومي را انتخاب كند، هم بر خودش و همدر حق آن علم ظلم كرده است. دقيقآ عين همين وضعيت درباره قرآن و سنت صادق است. اينها اصول و ضوابط منطقي و معقولي هستندكه دربارة همه علوم و فنون صادق هستند. آيادر دنيا فقط قرآن و سنت است كه معاذالله چنان بي صاحب شده اند كه براي استنباطمسائل آن نيازي به اهليت و شايستگي نيست؟ و هركس بتواند هر نوع ظلمي در حق آن روادارد؟

محمد امین ریگی بازدید : 34 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

دومين انحراف عظيميكه درباره تفسير قرآن وجود دارد، اين است كه برخي افراد مطابق سليقه و افكار خودمطالبي را انديشيده، سپس براي توجيه افكار و ادعاهاي خويش سعي ميكنند آن را با آياتقرآن تطبيق دهند. چنانكه علامه ابن تيميه دركتاب اصول التفسير به تفصيل در اينزمينه سخن گفته است.
درگذشته فرقه هاي باطل و ظاهر پرستي كه از فلسفه يونانمرعوب شده بودند، دست به چنين اقدامات انحرافي زده اند و با تغيير مفاهيم قرآن، سعيداشتند قرآن را مطابق سليقه و فكر خود تفسيركنند در صورتيكه چنين رويه اي اصلاًمنصفانه نيست ، خصوصاً درباره قرآن كريم اتخاذ چنين شيوه اي ظلمي عظيم است ، زيراقرآن كريم هر جا خودش را به عنوان كتاب «هدايت» معرفي كرده است به اين معنا است كههركس راه گم كرده باشد، قرآن او را به منزل مقصود راهنمايي خواهد كرد. پس براي بهدست آوردن هدايت از قرآن كريم هر فرد بشر ناچار است كه خود را همانند كسي تصورنمايد كه راه رسيدن به منزل را نمي داند سپس به خودش بقبولاند هر راهي را كه قرآنمعرفي ميكند، همان ماية رستگاري و نجات من است، خواه عقل آن را در كند يا نه ، واگر عقل و خرد من كافي بود مراجعه به قرآن چه ضرورتي داشت.
بر عكس اگركسي بهافكار و انديشه هاي خود قانع باشد و قرآن را با عينك نظريات خود بخواند، معنايش ايناست كه اوكتاب مقدس الله تعالي را براي به دست آوردن هدايت نمي خواند بلكه برايتاييد افكار و نظريات شخصي خود مي خواند. كسي كه به عقل و فكر خود تا اين حد اعتماددارد و نمي خواهد فكر او خادم قرآن قرار گيرد بلكه نعوذ بالله مي خواهد قرآن راخادم عقل و خواهشات خود قرإر دهد، روشن است كه چنين فردي از نعمت هدايت محروم خواهدشد و هرگز به مقصود حقيقي )الله تعالي) نخواهد رسيد و در گرداب انحرافات فكري خودپيوسته فرو خواهد رفت.  تعالي در خصوص چنين افرادي مي فرمايد:
 
يُضِلُّ الله بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً ) البقرة:26)
«
الله تعالي به وسيله (قرآن) بسياري را منحرف مي سازد و بسياري را هدايت مي بخشد
لذا بهترين روشبراي كامل كردن هدايت از قرآن اين است كه انسان ذهن خود را از افكار و نظريات شخصيخالي ساخته و با رعايت شرايط و ضوابط مورد نياز به قرآن مراجعه نمايد و اگر استطاعتچنين كاري را ندارد به جاي اين كه شخصاً وارد وادي تفسير قرآن شود، سالم ترين راهبراي حصول هدايت اين است كه بر تفسير كساني اعتماد كند كه عمر خويش را براي اين كارصرف كرده اند و در تقوا و اخلاص و بينش علمي سر آمد ديگران بوده اند.

 


محمد امین ریگی بازدید : 14 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

علم تفسير، گرچه از زمرة علومي است كه حصول آن ماية عزت و شرافت براي انسان است، اما قدم نهادندر وادي آن بسيار خطر آفرين است .زيرا اگر انسان ، آيه اي از قرآن را اشتباه تفسيرنمايد، به اين معنا است كه به الله تعالي سخني را نسبت داده كه آن را نفرموده است ومسلم است كه چنين تفسيري جزو انحرافات بزرگ است.كساني كه بدون در نظرگرفتن شرايط وضوابط مورد نياز، به تفسير قرآن مـي پردازند گر چـه تلاش زيادي ميكنند، امـا باز همدچـار خطاهاي فاحشي مي شوند.لذا مناسب است در اينجا به بررسي ( برخي از مهمترين)عواملي بپردازيم كه انسان را به سوي انحراف در تفسير قرآن ميكشاند:
1
ـ عدمشايستگي و توانايي:
امروز اين عامل باعث هرج و مرج شديدي در فهم معاني قرآن شدهاست و افرادي تنها با يادگيري زبان عربي خود را عالم به قرآن دانسته و چنين ميپندارند كه هر گونهبه ذهنشان رسيد مي توانند قرآن را تفسير نمايند .در صورتيكه آنچهقابل تامل است اين است كه هيچ علمي از علوم دنيا اينگونه نيست كه تنها با فرا گرفتنزبان آن علم بتوان در آن مهارت حاصل كرد ؛ و چنين چيزي سابقه نداشته كه يك نفرمثلاًبه خاطر تسلط بر زبان انگليسي، مدعي شودكه تنها با مطالعة كتابهاي پزشكي ، پزشك شدهو يا با مطالعة كتابهاي مهندسي، مهندس شده و يا با مطالعة كتابهاي حقوق، حقوقدانيتوانا شده است.
هر شخصي مي داند كه فقط با فرا گرفتن زبان و تنها با مطالعه نميتوان علوم و فنون مختلف را كسب كرد، بلكه براي كسب هر علمي نياز به كوشش و تلاشيمستمر در طي ساليان متمادي است؛ با اين كيفيت كه چنين فردي زير نظر اساتيد مجرب ومتخصص در آموزشگاههاي بزرگ و معتبر حضور يافته و مراحل و امتحانات مختلف را پشت سرنهد و پس از فرا گيري علوم نظري و مباحث تئوريك، براي مدت مديدي به تجربه علمي آنزير نظر كارشناسان بپردازد ، آنگاه مي توان او را كارشناس ابتدايي اين علومدانست.
وقتي علوم و فنون دنيوي چنين وضعيتي دارند، آيا علم مهمي مانند تفسيرقرآن، تنها با فراگرفتن زبان عربي بدست مي آيد؟ مسلم است كه نه! بلكه براي آشناييبا تفسير قرآن، نياز به معلومات علمي وسيع و گسترده اي مي باشد. زيرا قرآن همانندديگركتابها نيست كه مطالب هر موضوع يكجا و به صورت متوالي ذكر شده باشد، بلكه برخلاف ديگركتابها ، قرآن از يك اسلوب ويژه و ممتاز برخوردار است ، اينگونه كه برايفهميدن يك آيه لازم است قرائتهاي مختلف آيه و ابعاد گوناگون آن و ساير آياتي كه دراين موضوع وجود دارد، كاملاً مورد نظر قرار گيرد.  

محمد امین ریگی بازدید : 44 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

از مطالعه تاريخ اسلام چنينبر مي آيد كه بسياري ازگروهها و افراد به خاطر عدم آشنايي با شيوه هاي استفاده ازقرآن، هنگام بهره گرفتن از قرآن، دچار انحراف شده اند. برخي افراد تنها با آموختنزبان عربي و اطلاعات سطحي از دين به تفسير قرآن پرداخته اند و برخي ديگر مطالب بياساسي را مطابق سليقه و افكار خود انديشيده و سپس سعي كرده اند آيات قرآن را باتفسير به راي با مقصود خود تطبيق دهند و برخي ديگر به دليل مرعوب شدن و تأثيرپذيرفتن از نظريات عقلي و فلسفي عصر خويش سعي نموده اند مفاهيم قرآن را با تحريف وتأويل و قطع و برش با افكار و آراي فلسفي زمان تطبيق دهند و گروهي ديگر به دليل عدمآشنايي با موضوع مورد بحث ، به استنباط مسايلي از قرآن پرداخته اند كه از موضوعخارج است.
در خصوص چنين افرادي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند: «من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد أخطأ» اگركسي با رأي و نظر شخصي خود در تفسيرقرآن نظر بدهد و تفسيرش مطابق واقع قرار گيرد ، بازهم خطا كرده است.
علامةفرزانه استاد محمد تقي عثماني در بخشي از كتاب ارزشمند خود « علوم القرآن » بحثمفصلي را به اين موضوع اختصاص داده اند كه مختصري از آن ترجمه شده و خدمت قرآنپژوهان گرامي تقديم ميگردد .به اميد اين كه راهنما و راهگشاي آنان در استفاده اصوليو هر چه بهتر از قرآن كريم گردد.

محمد امین ریگی بازدید : 42 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

استاد گرامی، عبدالله بنعبدالرحمان جبرین (سلمه الله)

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته و اما بعد :
بعضی از برادران مسلمان تجارب ما در تعویذ را که هیچ تعارضی با شرع ندارد،مردود میشمارند در حالی که در حدیث پیغمبر(ص) آمده که : «اعرضوا علیّ رقاکم...»تعویذهایتان را بر من عرضه کنید، در صورتی که مرتکب شرک نشود ایرادی ندارد. در اینحدیث : «رقاکم» یعنی «تجربه‌های خودتان در تعویذ.
تجربه‌های این جانب بربزرگوارانی چون : شیخ عبدالعزیز ابن باز، شیخ ابن عثیمین، شیخ عبدالمحسن عبیکان و ... و نیز بر جنابعالی عرضه شده و - الحمدالله - مورد تأیید واقع شدهاست.


قرآن درمانی بنده به دو طریق انجام میگیرد :
-1
خواندن قرآن با نیت تنگکردن عرصه بر شیطان گمراه مسلط بر بیمار و بعد از آن شناسایی چشم زننده از طریقپرسیدن از خود بیمار، بعد از آن از عرق بدن و یا آب دهان چشم زننده مقداری تهیهو با آن بیمار را شست و شو می دهیم و از آن به او می‌نوشانیم تا به اذن خداشیطان را از او دور گردانیم و شفا یابد. حدیث ابوهریره ناظر به این طریقه مداواستکه : «چشم زدن حقیقت دارد و حضور شیطان و حسادت انسان باعث آن می‌شوند». و تجاربنیز مؤید این طریقه بوده و این امر بر شما پوشیده نمانده است.
قرائت قرآن بانیت شفای بیمار از همه بیماریهای روحی و جسمی، چرا که خداوند می‌فرماید :
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ
و کلمة «شفا» عام بوده وقید نخورده است. همچنین جبرئیل به هنگام تعویذ پیغمبر(ص) فرمود : «بسمالله، بیماریرا از تو دور و تو را در برابر هر دردی، شفا میدهد.»
آنانکه تعویذ در چشم زدن وتب کردن را جایز دانسته و به حدیث پیغمبر در این باره استناد میکنند که «تعویذ جزدر چشم خوردن و تب کردن نیست»، فهم درستی از این حدیث ندارند، زیرا مراد حدیث ایناست که بالاتر از مداوای چشم خورده و تب کرده تعویذی نیست.
این افراد تجاربغیرمخالف شرع در عرصه تعویذ را به این دلیل رد می‌کنند که گمان می‌برند این کار بهسحر می‌انجامد، به همین دلیل مخالف مداوا از طریق دمیدن در آب و مداوا با درخت کنارهستند، بلکه بعضی از این افراد در انکارشان افراط کرده و با حجت سد ذرایع، گذشتگان- سلف صالح - این امت مثل امام احمد، ابن تیمیه و ابن قیم - رحمهم الله - را به خاطرانجام تعویذ زیر سؤال میبرند همچنانکه مؤلف کتاب «النذیرالعریان» این مطلب را ذکرکرده است.
ولی این کار باعث بی‌توجهی به قدرت شفابخشی قرآن و عیبگویی علماست و هرامتی که عیبگویی علمایش را پیشه سازد هلاک میگردد.
از شما میخواهم این مسأله راتوضیح بفرمایید.
و فقکم الله و رعاکم و سدد خطاکم و صلی الله علی نبینامحمد.
فرزندتان : عبدالله محمد سدحان



***

نص فتواي شيخ علامه عبدالله ابنجبرين

برادر گرامی، جناب عبدالله سدحان!
و علیکم السلام و رحمه الله وبرکاته و اما بعد :
بنده نیز موافق شیوخ گرامی بن باز، ابن عثیمین و ابن عبیکانهستم. و میگویم این تجارب - به اذن خدا - سودمند بوده و لازم نیست هر تعویذی منقولاز پیغمبر(ص) باشد بلکه به مقتضای ظاهر حدیث مشهور در این باره، هر تعویذی کهتأثیرگذار بوده و شائبه شرک در آن نباشد، جایز است، و فرقی نمیکند که تعویذ برایچشم خوردن انجام شود یا جنون و یا هر بیماری دیگری، به این شرط که از کلام نامفهوم،طلسم، حروف مقطعه و امثال آن خالی باشد.
بنابراین به کار خودتان به همان شیوهسابق ادامه بدهید و از برکت خدا بهره بجویید، خداوند با شماست و از اعمالتاننمی‌کاهد و جزاکم الله خیراً.
و صلی الله علی محمد و آله و صحبه وسلم

شیخ عبدالله بن عبدالرحمان جبرین، 2/1/1416 ه .

 

 

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 15 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

آفریدگاری را می ستاییم کهزنده و قائم به ذات است، باقیست و غیر او فانی، آسمان را آفرید و آن را با ستارگانزینت داد، زمین را با کوه ها محکم کرد با قدرت و توانایی خود جسم ها را شکل داد،سپس آنها را میراند و وجود آنها را از هستی محو کرد.

در روز قیامت در شیپوردمیده و مرده ها زنده می شوند. گروهی به نعمت های بهشت می رسند و گروهی به سوی آتشبسیار سوزان جهنم کشانده می شوند. درهای آن که بخش های مختلف دارد از هر سو بهرویشان گشوده می گردد. روزی که عذاب از بالای سر و زیر پاهایشان آنها را فرا میگیرد. هیچ یک از آنها مورد ترحم قرار نمی گیرند.

گواهی می دهم که خدایی جزالله نیست، شریکی ندارد و گواهی می دهم که محمد بنده و رسول اوست. کسی که آفریدگاربه وسیله دین، او را بر ایرانیان و رومیان چیره ساخت. درود و سلام بر اهل بیت واصحابش و کسانی که به نیکی راه او را ادامه می دهند.

برادر مسلمانم، اللهتعالی در کتاب خود ما را از دوزخ برحذر داشته و از انواع عذاب آن که جگرها را کبابو دلها را تکه تکه می کند، آگاه ساخته است. خداوند متعال به خاطر لطف و مرحمتی کهنسبت به ما ارزانی داشته خواسته است با آگاه ساختن و برحذر داشتن ما را بیشتربترساند و چشم ما را نسبت به آن باز کند؛ پس بشنوید درباره انواع عذاب هایی که درکتاب خداوند و سنت رسول او (ص) ذکر شده است:[به سوی پروردگار خود برگردید و تسلیماو شوید پیش از آنکه عذاب ناگهان به سوی شما حمله کند که در آن صورت دیگر کمک ویاری نشوید].( زمر/54)

محمد امین ریگی بازدید : 37 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

سپاس و ستایش مخصوص ذاتپاکی است که صالحات به لطف او تکمیل می گردند. پروردگار مهربانی که حفظ قرآن کریمرا برای شمار زیادی از برادران و خواهران پاک و مؤمن میسر کرده است و وعده آسان شدنحفظ کتاب خدا و تکرار آن را در میان این از برادران و خواهران به چشم خود نظارهکرده ایم. بشارتی که در آن فرمود: "و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر" (بهتحقیق، قرآن را برای یاد کردن آسان نموده ایم، آیا ذکر کننده ای هست؟)

برادرو خواهر گرامی ام!
اکنون که خداوند متعال حفظ (بخش یا کل ) قرآن کریم را برتو میسر ساخته است ، از تو انتظار می رود که جزو کسانی باشی که خداوند متعال وعدهاش را بر آنان تحقق بخشیده است. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: " إنا نحننزلنا الذکر و إنا له لحافظون" ( یقینا ما ذکر (قرآن) را نازل کرده ایم و یقینا خودآن را حفاظت می کنیم".

محمد امین ریگی بازدید : 24 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

پیامبر (ص) در سن بیست وپنج سالگی با حضرت خدیجه ازدواج کرد در حالیکه سن خدیجه نزدیک به چهل سال و قبلاًدو مرتبة دیگر نیز ازدواج کرده بود با این وصف، حدود بیست و هشت سال تا زمانیکهوفات یافت تنها همسر پیامبر باقی ماند و همچنان در طول زندگیش به یاد و خاطرة اووفادار ماند به اندازه ای که باعث حسادت برخی از همسرانش میشد.
زندگی پیامبر وسیرت و اخلاق معروف او در طول زندگیش،این شبهه را که پیامبر (ص) مرد شهوترانی بودهاست، با قاطعیت رد میکند. چگونه ممکن است مردی که پا به سن پنجاه سالگی میگذارد،ناگاه به بردة لذت جنسی تبدیل شود حال آنکه در سن جوانی، موقعیتهای بسیاری را برایلذت و خوشی - اگر میخواست - همچون جوانان همسن و سالش در اختیار داشت. تمام همسرانپیامبر جز عائشه بیوه زن بودهاند. و ازدواجش با آنان همگی به هدف شریف انسانی و یاتشریعی بوده است و اصلاً به منظور شهوت و مسائل جنسی نبوده (الاسلام فی مرآة الفکرالغربی ص 310/42)..

محمد امین ریگی بازدید : 32 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

 

سن عايشه هنگام ازدواج


فردي با شگفت به من گفت: عايشه چگونه در خردسالي با مردي كه بيش از 50 سال داشت، ازدواج كرد.
در پاسخش گفتم: سوال خوبي است و جاي هيچ شگفتي هم نيستو آنگاه كه با خبر شوي عايشه پيش از محمد خواستگار ديگري هم داشته است ديگر جايتعجبي برايت باقي نخواهد ماند.
در حاليكه جا خورده بود و مبهوت مانده بود گفت: آن چگونه بوده است؟
گفتم: برخي از مورخان ذكر كرده اند كه ”جبير بن المطعم بنعدي“ به خواستگاري عايشه اقدام كرد و اين مساله را با پدر و مادرش در ميان گذاشت،آن دو نيز در ابتدا پذيرفتند و براي اتمام ازدواج مشتاقانه به نزد ابوبكر رفتند،اما كمي بعد ترسيدند كه پسرشان دين نياكانشان را ترك گويد و به تاثر از خويشاونديسببي اش به دين اسلام در آيد لذا در اين كار درنگ كردند و تصميم گرفتند تا مدتي آنرا به تاخير اندازند. در همين مدت ”خوله بنت حكيم“ نزد ابوبكر آمد و عرض كرد پيامبر(ص) قصد دارند به خواستگاري عايشه آيند، از اين رو ابوبكر به نزد مطعم رفت و از اوپرسيد كه آيا هنوز علاقمند است تا عايشه را به ازدواج پسرش در آورد يا خير؟
مطعماز او عذر خواست و او را در اين كار آزاد گذاشت و در اينجا بود كه ازدواج پيامبر باعايشه بدون هيچ معطلي به وقوع پيوست و دو سال بعد از اين ازدواج عايشه را به خانهخود برد.
دختراني هستند كه خيلي زود رشد مي كنند و به سن بلوغ مي رسند و ايناز نظر علمي هم ثابت شده است. يكي از پزشكان به من چنين گفت: دادگاه دختري پيش منفرستاد تا سنش را مشخص كنم، من هم سنش را حدودا 17 سال حدس زدم ولي بعد از تاريختولدش مشخص شد كه 13 سال بيشتر ندارد.

 

محمد امین ریگی بازدید : 38 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

برگرفته از كتاب: مجموع فتاواى ابن تيميه

 

 


اغلب صحابه نظرشان بر ایناست که پیغمبر (صلی الله علیه و سلّم ) در شب معراج خدا را ندیده است.

ازعایشه رضی الله عنها ثابت شده است که فرمودند : مَنْ حَدَّثَكَ أَنَّ مُحَمَّدًاصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ كَذَبَ وَهُوَ يَقُولُ لاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ ... ) روايت بخاري ( التوحيد/6832) ، یعنی : هر کس به توگفت محمّد (صلی الله علیه و سلّم ) پروردگارش را دیده است ، دروغ گفته است چون اومی فرماید : چشمها او را در نمی یابند ...

و از ابوذر روایت شده است که ازرسول الله (صلی الله علیه و سلّم ) پرسیدم : " هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟ قَالَ نُورٌأَنَّى أراه " روایت مسلم ( الإيمان/261) ، یعنی : آیا پروردگارت را دیده ای ؟فرمودند : او نور است چگونه او را ببينم .

از ابن عباس نقل شده که گفته است : مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى. قَالَ: رَآهُبِفُؤَادِهِ مَرَّتَيْنِ. روایت مسلم (الإيمان/258) ، یعنی ابن عباس در مورد اينآيه چنين ميگويد: "آنچه را دل دید انکار نکرد ، قطعاً بار دیگری هم او را دیدهاست"، می گوید با دل، خدا را دو بار دیده است .

محمد امین ریگی بازدید : 38 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

وقتي خالدبن وليد از مأموريت ويران ساختن بتکدة عُزّي بازگشت، در ماه شوال همان سال، يعني سال هشتم هجرت، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- او را بسوي بني جَذيمه فرستادند تا آن را بسوي اسلام دعوت کند، نه اينکه با آنان بجنگد. خالدبن وليد به اتفاق سيصد و پنجاه تن از مهاجر و انصار و بني سليم عازم مناطق مسکوني بني‌جَذيمه شدند. با همراهانش آهنگ آنان کرد و رفت تا به نزد آنان رسيد و آنان را به اسلام دعوت کرد. بني جَذيمه نمي‌دانستند که براي اظهار اسلام بايد بگويند: «اَسلَمنا» اسلام آورديم. بجاي آنکه بگويند «اسلمنا» پيوسته مي‌گفتند: صَبَأنا! يعني: ما دينمان را تغيير داده‌ايم! ما از دين سابقمان برگشته‌ايم! خالدبن وليد نيز، عده‌اي از آنان را به قتل رسانيد و عده‌اي ديگر از آنان را به اسارت گرفت، و به هر يک از همراهانش يک اسير تحويل داد. آنگاه، يکروز، دستور داد که هر يک از همراهانش اسير خودش را بکشد. ابن‌عمر و همراهانش از اين فرمان خالد سرپيچي کردند. وقتي به نزد نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- بازگشتند، و ماجرا را براي آنحضرت بازگفتند، دستانشان را به دعا برداشتند و دو مرتبه گفتند:

«اللهم إني أبرأ إليک مما صنع خالد». (صحيح البخاري،  ج 1، ص 450، ج 2، ص 622)

 

«بارخدايا، من به درگاه تو از اين کاري که خالد کرده است برائت مي‌جويم!؟»

محمد امین ریگی بازدید : 31 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان از اين قرار بود که گروهي از عُکل و عُرَينه اظهار مسلماني کردند و در مدينه اقامت کردند. آب و هواي مدينه به آنان نساخت. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- آنان را با چندين شتر به چراگاه‌ها فرستادند و به آنان دستور دادند از شير و شاش آن شتران بنوشند. وقتي که سلامتي خود را باز يافتند، چوپان رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- را کشتند، و شتران را با خود بردند، و از مسلماني به کفر روي آوردند. پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- کُرز فِهري(2) را با بيست تن از صحابه در پي آنان فرستادند، و عُرَينيان را چنين نفرين کردند:

(اللهم أعم عليهم الطريق، واجعلها عليهم أضيق من مسک).

«خداوند چشمانشان را نسبت به جاده کور گردان، و راه و جاده را براي آنان از دستبند تنگ‌تر گردان!»

خداوند چشمانشان را نسبت به جاده کور گردانيد، و همه دستگير شدند. دست و پاهايشان را قطع کردند، و در چشمانشان آهن گداخته فرو کردند، تا به کيفر کارهايي که کرده‌اند برسند؛ آنگاه آنان را در تپه‌هاي کنار مدينه رها کردند تا همانجا جان دادند(3). داستان اين جماعت در صحيح بخاري به روايت از اَنَس آمده است.(4)

 

____________________________

(1)- نکـ: صحيح مسلم، ج 2، ص 89؛ بعضي مي‌گويند: اين سريه در سال هفتم روي داده است.

(2)- اين مرد همان کسي است که به چراگاههاي مدينه حمله برده بود، غزوه سَفَوان در ارتباط با او صورت پذيرفت، بعدها اسلام آورد، و در روز فتح مکه به شهادت رسيد.

(3)- زادالمعاد، ج 2، ص 122.

 

(4)- صحيح البخاري، ج 2، ص 602.

محمد امین ریگی بازدید : 46 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

از سرگيري تحريکات يهود

صلح و صفا و امنيت به منطقه بازگشت، و به دنبال جنگ‌ها و لشکرکشي‌هايي که مدت يکسال تمام به طول انجاميده بود، شبه جزيرة عربستان آرام گرفت. اما يهوديان که در اين مدت انواع خواري و خفّت و ذلّت را به کيفر حيله‌گري‌ها و خيانت‌هايشان و توطئه چيني‌ها و نقشه‌کشي‌هايشان، کشيده بودند، از بيراهه روي بازنيامدند، و تن به تسليم و اطاعت ندادند و از مصيبت‌هاي پياپي که در نتيجة نيرنگ‌ها و پشت هم اندازي‌هايشان ديده بودند، عبرت نگرفتند. پس از آنکه يهوديان نفي بلد شدند و به قلعة خيبر پناهنده شدند، چشم خوابانيده بودند تا ببينند در راستاي گيرودارهاي ميان مسلمانان و بت‌پرستان چه برسر مسلمين مي‌آيد. وقتي که گردش ايام را به سود مسلمانان ديدند، و گردش روزگار به گسترش نفوذ و افزايش سلطه و قدرت مسلمانان انجاميد، يهوديان آن چنان آتش گرفتند که آن سرش ناپيدا بود.

يهوديان از نو برعليه مسلمانان دست به توطئه زدند، و تدارک عِدّه و عُدّه را آغاز کردند؛ تا اين بار، چنان ضربتي بر پيکر مسلمانان فرود آورند که مرگ حتمي اسلام و مسلمين را به دنبال داشته باشد، و مسلمانان ديگر نتوانند پس از آن جان بگيرند، اما، از آنجا که در وجود خويش جرأت و جسارت لازم را براي نبرد مستقيم با مسلمانان نمي‌يافتند، براي رسيدن به منظور و مقصودشان نقشه‌اي هولناک کشيدند.

 بيست تن از سران يهود و بزرگان بني‌نضير به سوي قريشيان رهسپار شدند، و وارد مکه شدند، و به تحريک و تشويق آنان بر جنگيدن با رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- و وعد و وعيد دادن به آنان در اين ارتباط آغاز کردند، و به قريشيان قول دادند که آنان را ياري کنند، و پشتيبان آنان باشند. قريشيان نيز، که مي‌ديدند چنين کاري رسوايي اخيرشان را جبران مي‌کند، و ادعاي بي‌اساس پيشين آنان را در خطّ و نشان کشيدن براي کارزار در سالگرد جنگ اُحُد مي‌تواند به نحوي عملي سازد، پيشنهادات يهوديان را دربست پذيرا شدند.

 

هيأت اعزامي يهود، از نزد قريشيان به نزد قبيلة غَطَفان رفتند، و همان پيشنهادهايي را که به سران قريش داده بودند، به آنان نيز ارائه کردند. ايشان نيز پذيرفتند. به همين ترتيب، اين هيأت جنگ‌افروز يهودي در ميان قبايل عرب از اين سوي به آن سوي رفتند، و بسياري از طوايف و قبايل عرب دعوت آنان را لبيک گفتند. به اين ترتيب، سياستمداران و رهبران يهود موفق شدند احزاب و دسته‌جات مختلفي را که همه کفر پيشه بودند بر عليه پيامبر اسلام و مسلمانان برانگيزند.

محمد امین ریگی بازدید : 48 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

نخستين گزارشي که پس از جنگ بدر توسط نيروهاي اطلاعاتي به پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- رسيد، اين بود که بني‌سليم و بني‌غطفان توان رزمي خويش را براي تاختن به مدينه بسيج کرده‌اند. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- با دويست سوار غافلگيرانه بر آنان تاختند، و در متن خانه و کاشانة ايشان در محلي به نام «کُدْر» (کُدر نام پرنده‌اي به رنگ تقريباً خاکستري است، و در اينجا نام چشمه‌اي از چشمه‌هاي بني‌سليم است که در مکاني مرتفع بر سر شاهراه حياتي ميان مکه و شام واقع شده است.) به آنان حمله کردند. بني سُليم گريختند، و در آن وادي پانصد شتر برجاي نهادند که به دست لشكر مدينه افتاد، و پيامبر گرامي اسلام پس از جدا کردن خمس از آن غنيمت، آن شتران را ميان جنگجويان تقسيم کردند، و به هر تن از آنان دو شتر رسيد. غلامي نيز- به نام «يسار»- از آنان برجاي مانده بود که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- وي را آزاد کردند.

حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- سه شبانه روز در آن سرزمين ماندند وسپس به مدينه بازگشتند.

 

اين غزوه در ماه شوال سال دوم هجرت، هفت روز پس از جنگ بدر، يا در نيمة ماه محرم روي داد. پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- در اثناي اين غزوه، سِباع بن عُرفَطه- و به قولي ابن ام مکتوم- را در مدينه جانشين خود گردانيدند. (سيرةابن‌هشام، ج 2، ص 43-44؛ زادالمعاد، ج 2، ص 90.)  

محمد امین ریگی بازدید : 28 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

پيش از اين، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پيمان‌نامه‌اي با يهوديان امضا کرده بودند. پيامبر گرامي اسلام از هر جهت مي‌کوشيدند تا مضمون اين پيمان‌نامه اجرا شود، و عملاً مسلمانان کوچکترين حرکتي که حرفي از حروف يا کلمه‌اي از کلمات آن پيمان‌نامه را نقض کند، از خود نشان ندادند. اما، يهوديان که تاريخي آکنده از خيانت و نيرنگ و عهدشکني دارند، ديري نپاييد که به طبيعت‌هاي ديرينة خويش بازگشتند، و راه توطئه و نارو زدن و تحريک و پريشان گردانيدن و برهم زدن صفوف مسلمانان را در پيش گرفتند. اينک نمونه‌اي از اين کارهايشان:

 

نمونه‌اي از نيرنگ يهود: ابن اسحاق گويد: شاس بن‌قيس که پيرمردي کهنسال، مجسمه کفر، به شدت کينه‌توز نسبت به مسلمانان، سخت در مقام حسدورزي با مسلمانان بود، بر عده‌اي از ياران رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- از اوس و خزرج که گرد هم آمده بودند و با يکديگر صحبت مي‌کردند، گذشت. از انُس و الفت و همايش و سازش که فيمابين اوسيان و خزرجيان در پرتو اسلام مشاهده کرد، به دنبال آن دشمني و عداوتي که در جاهليت داشتند، سخت به خشم آمد و گفت: بني‌قيله جمعشان در اين سرزمين جمع شده است؛ نه بخدا، اگر جمع اينان جمع بشود، ما ديگر در مدينه جايي نخواهيم داشت! جواني از يهوديان را که همراه وي بود، واداشت و به او گفت: به سراغ اين اوسيان و خزرجيان برو، و نزد آنان بنشين، و جنگ بعاث و درگيري‌هاي پيش از آن را مطرح کن، و برخي از اشعاري را که طرفين در ارتباط با آن ماجراها سروده‌اند، برايشان تکرار کن! او نيز چنين کرد. آن جماعت به سخن گفتن دربارة آن مسائل پرداختند، و تفاخر و کشمکش پيش گرفتند، و کار به جايي رسيد که دو تن از طايفه بر فراز آمدند و رودر روي با يکديگر سخن گفتند و رجز خواندند. يکي از آندو خطاب به آن ديگري گفت: اگر مايل باشيد هم اينک کار را از سر خواهيم گرفت! منظورش اين بود که جنگ‌هاي داخلي دوران جاهليت را بار ديگر به راه خواهيم انداخت! هر دو گروه به خشم آمدند، و گفتند: چنين خواهيم کرد! قرارمان ظاهره- يعني حَرّه، کرانة مدينه- باشد! اسلحه برگيريد! اسلحه برگيريد! همگي به سوي قرارگاه رفتند، و کم مانده بود که جنگ درگيرد.

محمد امین ریگی بازدید : 26 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در سال دوم از هجرت، روزه‌داري ماه رمضان واجب گرديد؛ زکات فطره نيز واجب گرديد؛ و نصاب‌هاي زکات‌هاي ديگر نيز بيان شد. وجوب زکات فطر و بيان تفصيل نصاب زکات‌هاي ديگر به منظور کاستن از بارهاي بسيار سنگيني بود که شمار زيادي از مهاجرن پناهنده به مدينه بر دوش داشتند، و مستمند بودند، و نمي‌توانستند تکاپويي در جهت کسب معاش داشته باشند.

يکي از زيباترين تقارن‌ها و چشمگيرترين تناسب‌ها آن بود که نخستين عيدي که مسلمانان در تاريخ خود داشتند همان عيد فطري بود که در آغاز ماه شوال سال دوم هجرت مسلمانان به دنبال فتح مبين که در جنگ بدر برايشان حاصل شده بود، عيد گرفتند. چقدر دل‌انگيز بود اين عيد سعيد که خداوند به آنان ارزاني داشت، بعد از آنکه تاج فتح و عزت بر سرشان نهاد! چقدر چشمگير و به ياد ماندني بود منظرة آن نماز عيدي که مسلمانان برگزار کردند، پس از آنکه همگي از خانه‌هايشان بيرون آمدند و صداهايشان را به تکبير و تهليل و تحميد برافراشتند. دل‌هايشان سرشار از شوق و گرايش به خداوند، و شيفتگي نسبت به رحمت و رضوان الهي بود، چنانکه خداوند آن همه نعمت‌ها را به آنان عطا فرموده، و با پيروزي و پشتيباني خويش تأييدشان فرموده بود، و در اين آية شريفه به آنان خاطر نشان ساخته بود:

(وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)( سوره انفال، آيه 26)

 

«و به ياد داشته باشيد آنگاه را که اندک بوديد و در آن سرزمين ضعيف به حساب مي‌آمديد، و همواره مي‌ترسيديد که مردم شما را برُبايند؛ اما، خداوند شما را جا و مکان داد، و با پشتيباني و مددکاري خويش تأييدتان فرمود، و از انواع نعمت‌هاي پاکيزه برخوردارتان گردانيد، به اميد آنکه سپاسگزاري کنيد».  

محمد امین ریگی بازدید : 24 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در ماه شوال سال يکم هجرت، مطابق با آوريل 623 ميلادي، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- عبيده‌بن حارث‌بن عبدالمطلب را به اتفاق شصت تن از مهاجرين به اين سريه اعزام فرمودند. با ابوسفيان- که دويست مرد جنگي بهمراه داشت- در بَطن رابغ روياروي شدند. طرفين به يکديگر تيراندازي کردند؛ امّا، عملاً کارزاري درنگرفت.

 

در اثناي اين سريه دو تن از جنگجويان مکه به مسلمانان پيوستند. اين دو تن مقداد بن عمرو بهراني، و عتبه‌بن غزوان مازَني بودند که مسلمان بودند، وبا کفّار عزيمت کرده بودند تا از اين طريق به مسلمانان برسند. لواي عبيده نيز سفيد رنگ بود، و علمدار وي مِسطح‌بن اثاثه ‌بن مطلّب ‌بن عبدمناف بود. 

محمد امین ریگی بازدید : 30 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در ماه شوال سال دهم بعثت، پيغمبراکرم - صلى الله عليه وسلم- با سوده بنت زمعه- که از مسلمانان ديرين بود، و در هجرت دوم به حبشه در شمار مهاجران بود- ازدواج کردند. شوهر پيشين سوده، سکران بن عمرو بود که او نيز اسلام آورده بود، و همراه وي به حبشه هجرت کرد، و در سرزمين حبشه، يا پس از مراجعت به مکّه، از دنيا رفت. پس از گذشتن عدّه وفات، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- از وي خواستگاري کردند، و او را به همسري خويش درآوردند. سوده نخستين زني بود که پس از وفات خديجه به همسري آن حضرت درآمد، و در سنوات اخيرِ همسري‌اش، نوبت خود را به عايشه (رضي الله عنها) بخشيد.

حكمت ازدواج حضرت رسول صلي الله عليه و سلم با ام المؤمنين سوده بنت زمعه رضي الله عنها:

 

رسول صلى الله عليه وسلم پس از وفات خديجه - رضي الله عنها - بااو ازدواج كرد، در حالي كه او بيوه «سكران بن عمرو انصاري» بود. حكمت ايشان ازاختيار نمودن بانو سوده، با اينكه از رسول صلى الله عليه وسلم مسن‌تر بودند، اينبود كه بانو سوده يكي از مومنات مهاجري بود كه پس از بازگشت از هجرت دوم حبشه همسرخود را از دست داده و تنها و بي كس بود و اگر در اين هنگام يعني پس از وفات همسرشنزد خويشان خود باز مي گشت او را مجبور به مشرك شدن نموده و يا جهت جدا سازي او ازاسلام ايشان را به انواع عذاب مبتلا مي كردند. در نتيجه رسول صلى الله عليه وسلمايشان را متفكل شده و با او ازدواج كرد كه اين عمل نهايت احسان و تكريم رسول صلىالله عليه وسلم را در مقابل صدق ايمان و اخلاص بانو سوده به خدا و رسولش، نشان ميدهد. و به راستي اگر غرض رسول صلى الله عليه وسلم از اين ازدواج به همان صورت كهمستشرقين و ياوه گويان بهانه مي كنند شهوت و هوس راني بود بجاي زني كه پنجاه و پنجسال عمر داشته و به آستانه پيري رسيده است، دوشيزگان باكره را انتخاب مي نمود. اماايشان همواره الگوي شهامت و جوانمردي و ايثار بودند و از اين ازدواج هرگز غرضي بجزحمايت و رعايت بانو سوده نداشتند تا بدينوسيله او را در پناه خود بگيرند

محمد امین ریگی بازدید : 38 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

نويسنده «الرحيق المختوم» مي‌نويسد:

راجع به مدت زمان فترت وحي، علماي اسلامي نظرات و اقوال مختلفي دارند. صحيح آن است که چند روزي بيش نبوده است؛ چنانکه روايت ابن سعد از ابن عباس بر آن دلالت دارد. قول مشهور، داير بر اينکه مدت زمان فترت وحي سه سال يا دو سال و نيم بوده است؛ به هيچ وجه درست نيست.

 

در پي بازنگري روايات و اقوال اهل علم در ارتباط با فترت وحي، نکته شگفتي براي من آشکار گرديد که نديده‌ام هيچيک از دانشمندان اسلامي به آن پرداخته باشند، و آن اينکه مجموعه اين روايات و اقوال مي‌رسانند که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در هر سال ماه رمضان را- در غار حراء اقامت مي‌کرده‌اند، و اين آيين را سه سال پيش از پيامبري آغاز کرده بوده‌اند، و سال بعثت آخرين سال بوده، و با پايان پذيرفتن ماه رمضان اقامت ايشان نيز در غار حراء پايان مي‌پذيرفته، و ايشان بامداد روز اول وماه شوال از غار حراء به زير مي‌آمده‌اند و راهي خانة خويش مي‌شده‌اند. در روايت صحيحين نيز آمده است که نخستين نزول وحي پس از پايان فترت هنگامي بود که ايشان عازم خانه بوده‌‌اند.

محمد امین ریگی بازدید : 44 پنجشنبه 07 آذر 1392 نظرات (0)

برای ابلاغ کلمه زیبای «لا اله الا الله» مبعوث شدی؛ عرب‎ها را به سوی آن دعوت نمودی، اما آنان انکار کردند. به نبرد و مبارزه بر علیه آنان دستور دادی تا مادامیکه این جمله را به زبان بیاورند. آنان را میان پذیرفتن این کلمه و یا مواجه شدن با شمشیر مختار نمودی؛ اما آنها رویارویی با شمشیر را برگزیدند. مرگ برایشان گواراتر از به زبان آوردن این کلمه بود. این کلمه برایشان بسیار دشوار بود، زیرا آنها مفهوم و مقصود آن را می‎دانستند.


تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 263
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 161
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 182
  • بازدید ماه : 345
  • بازدید سال : 1,166
  • بازدید کلی : 10,555
  • تبلیغات

    اولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنتاولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنت

    اولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنتاولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنت