loading...
تحدی | ویژه اهلسنت
محمد امین ریگی بازدید : 28 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

به همين ترتيب، در سالهاي نهم و دهم هجرت هيأت‌هاي نمايندگي اقوام و قبايل پياپي به مدينه مي‌آمدند. برخي از ديگر وفدهايي که نويسندگان کتب مغازي و سيره‌نويسان يادآور شده‌اند، عبارتند از: وفد يمن، وقد ازد، وفد بني سعد هُذيم از قُضاعه، وفد بني‌عامر بن قيس، وفد بني‌اسد، وفد بهراء، وفد خولان، وفد محارب، وفد بني‌حارث‌بن کعب، وفد غامد، وفد بني‌مُنتفِق، وفد سَلامان، وفد بني‌عَيس، وفد مُزينه، وفد مُراد، وفد زُبيد، وفد کِنده،وفد ذي‌مُرّه، وفد غسان، وفد بني‌عيش، وفد نَخع، که آخرين وفد ديدار کننده با رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- بودند، و در نيمة ماه محرم سال يازدهم هجرت، با جمعيتي بالغ بر دويست تن بر آنحضرت وارد شدند، البته، ورود غالب اين ديدارکنندگان در سالهاي نهم و دهم هجرت بوده، و تنها بعضي از آنها ورودشان تا سال يازدهم هجرت به تأخير افتاده است.

پياپي وارد شدن اين هيأت‌هاي نمايندگي از سوي قبايل و اقوام مختلف به مدينه‌النّبي نشانگر ميزان مقبوليت دعوت اسلام، و گسترش سيطره و نفوذ دين خدا بر کران تا کران جزيره‌العرب است، و بر اين نکته دلالت دارد که قوم عرب به شهر پيامبر با ديدة تکريم و تجليل مي‌نگريسته‌اند، به گونه‌اي که چاره‌اي جز آن نمي‌ديده‌اند که در برابر مدينه سر تسليم فرود بياورند؛ زيرا، مدينه عملا مرکز و پايتخت عربستان شده بود، و ديگر هيچکس نمي‌توانست مدينه را ناديده بگيرد. در عين حال، نمي‌توان گفت که دين و آيين اسلام در اعماق جان تمامي اين مردم نفوذ کرده بود؛ زيرا، در ميان آنان بسيار بودند اعراب بي‌دانش و فرهنگي که صرفا به تبعيت از سران قبايل و رؤسايشان اسلام آورده بودند، و هنوز آن روحية قتل و غارت و چپاول را که در وجودشان ريشه‌دار بود، از دست نگذاشته بودند، و تعاليم اسلام آنچنان که بايد و شايد اخلاق آنان را تهذيب نکرده بود. به همين جهت، قرآن کريم بعضي از اعراب را چنين وصف کرده است:

﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَماً وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[1].

 

«اعراب از جهت کفر و نفاق از ديگران سرسخت‌ترند، و از آنان بيشتر انتظار مي‌رود که حدود و احکام و معارفي را که خداوند بر رسول خود نازل فرموده است درنيابند، و خداوند عليم و حکيم است. چنانکه برخي از اعراب آنچه را که انفاق مي‌کنند غرامت به حساب مي‌آورند، و پيوسته انتظار مي‌کشند که شما در محاصره مصائب و دشواري‌ها قرار بگيريد؟! خودشان در محاصره دشواري‌ها و گرفتاري‌ها درآيند! و خداوند سميع و عليم است.»

محمد امین ریگی بازدید : 27 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

بازگشت حضرت ‌رسول‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- به مدينة طيبه در واپسين روزهاي اواخر سال هشتم هجري بوده است. همينکه هلال ماه محرّم سال نهم هجرت رؤيت گرديد، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اعزام عاملان زکات را بسوي قبايل مختلف عرب آغاز کردند، که فهرست نام و منطقة مأموريت ايشان از اين قرار است:

1.  عُيينه بن حِصن، بسوي بني تميم؛

2.  يزيد بن حصين، بسوي اسلم و غفار؛

3.  عباد بن بشير اشهلي، بسوي سليم و مزينه؛

4.  رافع بن مکيث، بسوي جهينه؛

5.  عمروبن عاص، بسوي بني فزاره؛

6.  ضحّاک بن سفيان، بسوي بني کِلاب؛

7.  بشيربن سفيان، بسوي بني کعب؛

8.  ابن لتبية ازدي، بسوي بني ذبيان؛

9.  مهاجربن ابي اميه، بسوي صنعاء؛ که در آنجا اسود عَنسي که آن زمان در آن منطقه بود، بر او خروج کرد؛

10. زيادبن لبيد، بسوي حضرموت؛

11. عدي بن حاتم، بسوي طيي و بني اسد؛

12. مالک بن نويره، بسوي بن حنظله؛

13. زبرقان بن بدر، به سوي بني‌سعد (بخشي از آنان)؛

14. قيس بن عاصم، به سوي بني‌سعد (آن بخش ديگر ايشان)؛

15. علاء حضرمي، بسوي بحرين؛

16. علي‌بن ابيطالب، بسوي نجران (هم براي گردآوري زکات و هم براي گرفتن جزيه).

البته، اين کارگزاران و عاملان همگي در ماه محرم سال نهم هجرت اعزام نشدند. اعزام برخي از آنان آنقدر به تعويق افتاد که قبايلي که اين کارگزاران بسوي آنها گسيل داشته شدند، اسلام آوردند. آري، آغاز فرستادن اين نمايندگان با اين پيگيري و اصرار، محرم سال نهم هجرت بود، و اين داستانها دلالت دارند بر اينکه تا چه اندازه، پس از صُلح حُديبيه، دعوت اسلام موفق و پيروز بوده است، ديگر چه رسد به بعد از فتح مکه، که مردم فوج فوج به دين خدا وارد مي‌شدند.

 


[1]- «قُل يا اهل الکتاب...» (سوره آل‌عمران، آيه 64).

[2]- دلائل النبوة، ج 2، ص 308؛ مستدرک- حاکم نيشابوري، ص 2، 623.

[3]- نکـ: رسول اکرم کي‌سياسي زندگي (به زبان اردو)، ص 108-109، 122-125؛ نيز نک: زادالمعاد، ج 3، ص 60 که در آن، عبارت «أسلم أنت» (تو اسلام بياور!) به جاي «والسلام على من اتبع الهدي» آمده است؛ نکـ: زادالمعاد، ج 3، ص 60.

[4]- براي تفصيل اين مباحث، نکـ: کتاب دکتر حميدالله تحت عنوان: رسول اکرم کي سياسي زندگي، ص 108-114، 121-131.

[5]- زادالمعاد، ج 3، ص 61.

[6]- سيرةابن‌هشام، ج 2، ص 359.

 

[7]- به نحوي اين مطلب از روايت انس در صحيح مسلم (ج 2، ص 99) قابل برداشت است.

محمد امین ریگی بازدید : 22 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

اُمّ حبيبه رَمله دختر ابوسفيان نخست همسر عبدالله بن جحش بود و براي او حبيبه را به دنيا آورد و به همين جهت کنية اُمّ حبيبه را به او دادند. امّ‌حبيبه با همسرش به حبشه مهاجرت کرد. همسرش عبدالله در آنجا مرتدّ شد و آيين نصرانيت برگزيد و همانجا از دنيا رفت، اما او بر دين و هجرتش پايبند ماند، و هنگامي که رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- در ماه محرم سال هفتم هجرت عمروبن اُمية ضَمُري را با نامه‌اي از سوي خودشان بسوي نجاشي فرستادند، وي امّ حبيبه را از سوي پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- خواستگاري کرد و از جانب ايشان چهارصد دينار به عنوان مهريه‌ي او پرداخت، و او را همراه شُرَحبيل بن حَسنه نزد رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- فرستاد، و آنحضرت پس از بازگشت از فتح خيبر با او زفاف کردند. امّ حبيبه در سال 42 ق- يا 33ق يا 50 ق- از دنيا رفت.

محمد امین ریگی بازدید : 26 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

در اواخر سال ششم هجرت، هنگامي که رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- از حُديبيه بازگشتند، باب نامه‌نگاري براي پادشاهان را باز کردند، و آنان را يکي پس از ديگري به اسلام دعوت فرمودند. زماني که آنحضرت اراده فرمودند که براي پادشاهان نامه بنويسند، به ايشان گفتند: اين جماعت، نامه‌اي را که مُهر نداشته باشد، نمي‌خوانند!؟ نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- نيز يک انگشتري نقره براي خودشان درست کردند که نقش نگين آن «محمد رسول‌الله» بود، با اين ترتيب که «محمد» در يک سطر، و «رسول» در يک سطر بالاي آن، و «الله» در سطر سوم بالاي دو سطر نگاشته شده بود، به اين صورت: [1]

  الله

 رسول

 محمد

پيامبر بزرگ اسلام از ميان يارانشان افراد کارشناس و با بصيرتي را برگزيدند، و آنان را بسوي پادشاهان گسيل داشتند. علامه منصورپوري به قطع اظهار داشته است که اين فرستادگان روز نخست محرم سال هفتم هجرت، چند روز پيش از عزيمت پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- به سوي خيبر، اعزام شده‌اند. ... [2].

 


[1]- صحيح البخاري، ج 2، ص 872-873.

 

[2]- رحمةللعالمين، ج 1، ص 171.

محمد امین ریگی بازدید : 45 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

«نجاشي» لقب پادشاه حبشه بود. اسم وي اصحمه بن ابجر بود. پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- نامه‌اي براي او نگاشتند، و در آخرين روز سال ششم يا در يکي از روزهاي محرم سال هفتم هجرت، آن را به همراه عمروبن امية ضمري ارسال فرمودند. طبري متن اين نامه را آورده است؛ اما، نگرش دقيق در اين متن، مي‌رساند که متن آن نامه‌اي که رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- پس از صلح حديبيه نگاشته‌اند نيست؛ بلکه شايد متن آن نامه‌اي باشد که آنحضرت در دوران اقامت درمکه همراه جعفر هنگامي که به اتفاق عده‌اي از مسلمانان به حبشه مهاجرت مي‌کرد- فرستاده‌اند؛ زيرا، در آخر نامه به صراحت از آن مهاجرين ياد شده است:

(وقد بعثت إليکم ابن عمي جعفراً ومعه نفرٌ من المسلمين؛ فإذا جاءک فأقرهم ودع التجبر).

 

«به سوي شما پسرعمويم جعفر را به اتفاق گروهي از مسلمانان فرستاده‌ام؛ وقتي جعفر به نزد تو رسيد، از آنان پذيرايي کن و سوداي جباريت از سر فرو بنه!»

محمد امین ریگی بازدید : 29 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- همينکه از جنگ احزاب و يکسره کردن کار بني قريظه پرداختند، به حملاتي تأديبي بر بعضي از قبايل و باديه‌نشينان دست زدند که جز تحت فشار قوة قاهره حاضر نبودند به امنيت و صلح و سازش تن دربدهند. سرية محمدبن مسلمه، نخستين سرية اعزامي از سوي رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پس از فراغت يافتن از جنگ احزاب و محاصرة بني‌قريظه است. شمار نيروهاي اين سريه سي‌سوار بوده است.

اين سريه به سوي قرطاء حرکت کرد. قرطاء در ناحيه ضريه در منطقة بَکَرات از سرزمين نجد واقع شده و فاصلة ميان ضريه و مدينه هفت شبانه‌روز راه است. اين سريه ده شب گذشته از آغاز محرم سال ششم هجرت به سوي تيرة بني‌بکر بن کلاب اعزام گرديد. همينکه افراد اين سريه بر سر آنان تاختند، گريختند، و مسلمانان چارپايان و گوسفندان فراواني را به غنيمت گرفتند، و يک شب مانده به پايان ماه محرم وارد مدينه شدند. ثمامه بن اَثال حنفي بزرگ بني‌حنيفه به طور ناشناس خود را در ميان جمع اعضاي اين سريه گذاشته بود، و ناشناس بيرون آمده بود تا به دستور مسيلمة کذاب، نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- را به قتل برساند[1]. مسلمانان او را دستگير کردند. وقتيکه او را آوردند، به يکي از ستون‌هاي مسجد بستند. نبي‌اکرم به سراغ او آمدند و گفتند:

(ماذا عندکَ يا ثُمامة؟) «چه خبر، اي ثمامه؟!»

گفت: خبر خير، اي محمد! اگر به قتل برساني کسي را به قتل رسانيده‌اي که خوني به گردن اوست؛ و اگر کرامت کني بر کسي کرامت کرده‌اي که سپاسگزار است؛ و اگر مال و منال مي‌خواهي درخواست کن؛ هرچه خواهي به تو بدهند! آن حضرت وي را واگذاردند و رفتند. بار ديگر از کنار او گذشتند و نظير همان سخنان را با وي گفتند. او نيز نظير همان جواب قبلي را داد. بار سوم نيز از کنار او گذشتند، و همان گفتگوي پيشين ميان آن دو تکرار شد. آنگاه فرمودند:

 

(اطلِقوا ثُمامة) «ثمامة را رها سازيد!»

محمد امین ریگی بازدید : 24 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

روز پنجم همين ماه محرم- در سال چهارم هجرت- نيروهاي اطلاعاتي خبر آوردند که خالدبن سفيان هُذلي عده و عُدّه‌اي را براي جنگ با مسلمانان تدارک مي‌بيند. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- نيز عبدالله بن انيس را به سوي وي اعزام فرمودند تا کار وي را يکسره کند.

عبدالله بن اُنيس به مدت هجده شب دور از مدينه بر سر برد؛ آنگاه روز شنبه، هفت روز مانده به پايان ماه محرم به مدينه وارد شد. خالد را کشته بود و سرش را با خود آورده بود. آن را در برابر پيامبر گرامي اسلام بر زمين نهاد. آن حضرت يک چوبدستي به او عنايت فرمودند، و گفتند:

(هذه آية بيني و بينک يوم القيامة).

«اين نشانه‌اي باشد ميان من و تو در روز قيامت!»

به هنگام وفات، عبدالله بن اُنيس وصيت کرد که آن چوبدستي را همراه او در کفن وي بگذارند[2].

 


[1]- کلمه متن: «بَعثُ...»-م.

 

[2]- زادالمعاد، ج 2، ص 109؛ نيز : سيرة ابن هشام، ج 2، ص 619-620.

محمد امین ریگی بازدید : 21 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

نخستين گروهي که بر ضد مسلمانان، در پي آن پريشاني و نابساماني که در جنگ احد روي داد، قيام کردند، طايفه‌ي بني ‌اسد بن خُزيمه بودند. نيروهاي اطلاعاتي مدينه براي پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- خبر آوردند که طلحه و سلمه پسران خويلد به اتفاق افراد قبيله‌ي خود، و ديگر فرمانبردارانشان بني‌اسد بن خزيمه را به جنگ بر عليه رسول‌خدا فرا مي‌خوانند.

رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- سريه‌اي را متشکل از يکصدوپنجاه تن از رزمندگان مهاجرين و انصار به منظور سرکوبي آنان فرستادند. فرماندهي اين سريه را بر عهده‌ي ابوسلمه نهادند، و براي او  لواي ويژه‌اي بستند. ابوسلمه غافلگيرانه بر سر بني‌اسد بن‌خزيمه در متن دار و ديارشان تاخت، و پيش از آنکه بتوانند دست به غارت بزنند، صفوف آنان را درهم شکست، و مسلمانان بر اشتران و گوسفندان فراواني دست يافتند و با خود بردند و بدون آنکه کارزاري روي دهد، به سلامت و با غنيمت، بر مدينه بازگشتند.

تاريخ اعزام اين سريه آغاز ماه محرم سال چهارم هجرت بود. ابوسلمه به هنگام مراجعت به مدينه زخمي که در جنگ احد برداشته بود، سرباز کرد، و بر اثر آن طولي نکشيد که از دنيا رفت [1].

 


[1]- زاد المعاد، ج 2، ص 108.

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 28 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

اين غزوه بزرگ‌ترين يورش نظامي بود که رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- پيش از جنگ اُحُد رهبري کردند، و در ماه محرم سال سوم هجرت روي داد.

انگيزة اين غزوه، آن بود که عوامل اطلاعاتي مدينه براي رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- خبر آوردند که جماعت انبوهي از بني‌ثعلبه و محارب گرد آمده‌اند و مي‌خواهند اطراف مدينه را غارت کنند. پيامبر گرامي اسلام مسلمانان را بسيج کردند، و با چهارصد و پنجاه رزمندة سوار و پياده از مدينه عزيمت فرمودند، و عثمان‌بن عفان را در مدينه جانشين خويش قرار دادند.

در اثناي راه، مردي را دستگير کردند که مي‌گفت نام او جبار، و از بني‌ثعلبه است. او را نزد رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- آوردند. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- او را به اسلام دعوت کردند؛ او نيز اسلام آورد و آنحضرت او را به بلال سپردند، و راهنمايي لشکر اسلام را بسوي سرزمين دشمن بر عهده گرفت.

نيروهاي دشمن، همينکه خبر فرا رسيدن لشکر مدينه را شنيدند، در کوهستان پراکنده شدند. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- با لشکريان خود به مکان تجمع دشمن رسيدند که بر سر گودال آبي بنام «ذي امر» گردهم آمده بودند. تمامي ماه صفر يا نزديک به تمامي آن را رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- در آن مکان ماندند، تا اعراب منطقه توانمندي مسلمانان را دريابند، و بيم و هراس بر آنان مستولي گردد؛ آنگاه به مدينه بازگشتند [1].

 


 

[1]- سيرةابن‌هشام، ج 2، ص 46؛ زادالمعاد، ج 2، ص 91؛ ابن قيم نقشه قتل نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- را از سوي دعثور يا غورث محاربي، ضمن حوادث اين غزوه يادآور شده است؛ اما صحيح آنست که در غير اين غزوه بوده است؛ نکـ: صحيح البخاري، ج 2،ص 593.

محمد امین ریگی بازدید : 28 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

دو سال يا سه سال، به همين منوال گذشت. در ماه محرم[1] سال دهم بعثت، پيمان‌نامه نقض شد، و محاصره برداشته شد. ماجرا از اين قرار بود که در اصل، برخي از قريشيان از انعقاد اين عهدنامه خشنود بودند، اما، بعضي ديگر خوشايندشان نبود. به تدريج، آن عده از قريشيان که از انعقاد چنين پيمان‌نامه‌اي ناخشنود بودند، کوشيدند تا آن را نقض کنند.

فرد شاخصي که به اين امر اقدام کرد، هشام‌بن عمرو، مردي از طايفة بني عامربن لُؤي بود. وي شبانه و مخفيانه براي بني‌هاشم قوت و غذا به شِعب مي‌برد. اين بار، به نزد زهيربن ابي‌امية مخزومي رفت، که مادر وي عاتکة بنت عبدالمطلب بود. به او روي کرد و گفت: زهير! مي‌پسندي که تو غذاهاي متنوّع بخوري، و نوشيدني‌هاي گوناگون بنوشي، و دايي‌ها و دايي‌زادگانت در آن وضع فلاکت‌بار به سر برند که خود مي‌داني؟! گفت: واي بر تو! من چه کنم. يک دست که صدا ندارد؟! با تو بگويم که به خدا اگر يک مرد ديگر نيز با من هم‌صدا شود، براي نقض اين عهدنامه قيام خواهم کرد! هشام گفت: اينک آن مرد ديگر را يافته‌اي! زهير گفت: آن مرد کيست؟ گفت: من! زهير گفت: يک مرد سوم را نيز برايمان پيدا کن!

 

هشام نزد مُطعَم بن عَدّي رفت، و خويشاوندي وي را با بني‌هاشم و بني‌مطلب با او خاطرنشان ساخت، و او را به خاطر همراهي با قريش در چنين ظلم و ستم آشکار سرزنش کرد. مطعم گفت: واي بر تو! چه کنم! من يک مرد تنها که بيشتر نيستم! گفت: مرد دومي را نيز در کنار خويش داري! گفت: آن مرد کيست؟ گفت: من! گفت: يک مرد سومي برايمان پيدا کن! گفت: اين کار را کرده‌ام! گفت: او کيست؟ گفت: زهيربن ابي اميه! گفت: يک مرد چهارمي برايمان دست و پا کن!

محمد امین ریگی بازدید : 26 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

سرگرداني و پريشاني مشرکان مکه روزبروز افزايش مي‌يافت. همه چاره‌هايشان ناچار شده بود. مي‌ديدند که فرزندان هاشم با فرزندان مطلب هم پيمان شده‌اند و عزم بر حفاظت از پيامبرخدا جزم کرده‌اند، و بنا دارند که از ايشان حمايت کنند؛ کار به هر جايي که مي‌خواهد بکشد، بکشد!

سرانجام، مشرکان قريش در خيف بني‌کنانه در وادي محصّب اجتماع کردند، و بر عليه بني‌هاشم و بني‌مطلب هم پيمان شدند، مبني بر اينکه با آنان وصلت نکنند؛ دادوستد نکنند؛ همنشيني نکنند؛ معاشرت نکنند؛ به خانه‌هاي آنان وارد نشوند؛ و با آنان سخن نگويند؛ تا زماني که رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- را در اختيار آنان بگذارند تا بکشند. اين پيمان‌نامه را در صحيفه‌اي نوشتند و با عهد و پيمان‌هاي محکم آنرا تأييد کردند دائر بر اينکه «هرگز درخواست صلح و سازش را از بني‌هاشم نپذيرند، و نسبت به آنان هيچگونه مهرباني نکنند، تا محمد را براي کشتن تسليم آنان کنند».

ابن قيم گويد: مي‌گويند اين نامه را منصوربن عکرمه بن‌عامربن هاشم نوشت؛ نيز مي‌گويند آنرا نضربن حارث نوشت؛ اما، درست آن است که بَغيض بن عامربن هاشم نوشت، و رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- به او نفرين کردند، و دستش ناکار شد[1].

اين پيمان‌نامه‌ي تحريم اقتصادي- اجتماعي بر عليه بني‌هاشم و بني‌مطلب نوشته شد. پيمان‌نامه را درون خانه‌ي کعبه آويختند. به موجب اين عهدنامه، خاندان هاشم و خاندان مطلب از ديگر قريشيان جداسازي شدند، و در شِعب ابي‌طالب زنداني شدند. بنابر مشهور، اين واقعه در شب اول ماه محرم سال هفتم بعثت روي داده است. جز اين نيز گفته‌اند.

 


[1]- نکـ: صحیح‌البخاری ، همراه با فتح‌الباری، ج 3، ص 529، ح 1589، 1590، 3882، 4284، 4285، 7479؛ زاد المعاد، ج 2، ص 46.

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 28 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

ابرهه بن صباح حبشي، والي تام الاختيار نجاشي در يمن، وقتي مشاهده کرد که قوم عرب بر کعبه حج مي‌گزارند، معبدي بزرگ در صنعا بنا کرد و درصدد برآمد که حج‌گزاران عرب را بسوي آن معبد متوجه گرداند. مردي از کنانه از اين تصميم ابرهه باخبر شد، و شبانه وارد آن معبد شد، و آستانة درب ورودي آن را با سرگين آلوده کرد. ابرهه از اين ماجرا باخبر شد، و آتش خشمش شعله‌ور گرديد. لشگري جرار، عبارت از شصت هزار سرباز، به راه انداخت و به مقصد کعبه به راه افتاد، و عزم جزم کرد که خانة کعبه را ويران گرداند. براي خود نيز بزرگترين فيل را برگزيد. در لشگر ابرهه 9 يا 13 فيل بود. به راه خويش ادامه داد تا وقتي که به مغمس رسيد. در آنجا لشگريان خود را آمادة حمله کرد، و فيل خويش را نيز آماده ساخت و سوار شد، و آماده شد تا وارد مکه شود. وقتي به وادي محسر، فيمابين مزدلفه و مني، رسيد، فيل بر زمين نشست، و از جاي برنخاست تا بسوي کعبه برود. همينکه روي او را به طرف جنوب يا به طرف شمال يا به طرف مشرق مي‌گردانيدند، از جاي برمي‌خاست و هروله کنان به راه مي‌افتاد؛ اما، بلافاصله، وقتي که او را به طرف کعبه مي‌گردانيدند، بر زمين مي‌نشست. در همان اثنا که در چنين وضعيتي بسر مي‌بردند، خداوند متعال «طير ابابيل» را بالاي سر آنان فرستاد، و آن پرندگان با سنگريزه‌هاي سجيل لشگريان ابرهه را نشانه گرفتند؛ و آنها همه را مانند کاه خرد شده و نيم خورده بر زمين ريختند. پرندگان جثه‌هايي به اندازة پرستو چلچله داشتند. هر يک از آن پرندگان سه سنگريزه در اختيار داشت؛ يکي به منقار، و دو تا در ميان انگشتان پاهايش. سنگريزه‌ها به اندازة دانه‌هاي نخود بودند. همينکه هر يک از آن سنگريزه‌ها به يکي از لشگريان ابرهه اصابت مي‌کرد، اعضاي او را متلاشي مي‌گرد، و هلاکش مي‌ساخت. سنگريزه‌ها به همة آنان اصابت نکرد. پاي به فرار گذاشتند، و چون امواج دريا در يکديگر فرو رفتند. در راه و بيراهه يکي پس از ديگري از مرکبشان بر زمين مي‌افتادند، و بر سر هر آبشخوري در ميان راه، چند تن از آنان بر زمين مي‌افتادند و از ميان مي‌رفتند. خود ابرهه را نيز، خداوند متعال بر او دردي بي‌درمان مسلط گردانيد که بر اثر آن انگشتانش بندبند جدا مي‌شدند و مي‌افتادند. وقتي به صنعا رسيد، از شدت لاغري و نزاري همچون جوجه‌اي پرکنده شده بود. ديري نپاييد که سينه‌اش نيز برشکافت و قلبش از قفسة سينه بيرون افتاد، و به هلاکت رسيد.

محمد امین ریگی بازدید : 31 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

در بامداد روز چهارشنبه بیست و ششم ماه ذی‌الحجه سال 23 هجری ابولؤلؤ با خنجر دو سر مسموم با توطئه‌ای از پیش طراحی شده ضربه‌ای کاری را بر حضرت عمر رضي الله عنهدر محراب مسجد پیامبر وارد کرد.

 

به پای صحبت یکی از شاهدان ماجرا می‌نشینیم تا با تفصیل بیشتر ماجرای ضربت خوردن حضرت عمر را برای ما بازگو نماید :
عمرو بن میمون اودی رضي الله عنهمی‌گوید :
من شاهد ضربت خوردن حضرت عمر بودم. تنها چیزی که مانع از آن می‌شد همیشه در صف اول نماز بایستم ابهت شخصیت حضرت عمر بود! او به راستی مردی بسیار باهیبت و پرابهت بود!
من در صف دوم بودم و ابن عباس میان من و عمر بن خطاب قرار داشت (یعنی ابن عباس در صف اول و من در صف دوم) او پشت سر امیرالمؤمنین ایستاده بود، هنگام نماز صبح بود، عمر در محراب نماز ایستاده بود!
او در ادامه می‌گوید : عمر گاهی به میان صفوف نمازگزاران می‌آمد و روبروی آنها می‌ایستاد و به آنان نگاه می‌کرد و می‌فرمود : درست و راست بایستید، اگر کسی را می‌دید که عقب یا جلو ایستاده او را در جای صحیح قرار می‌داد و سپس به محراب می‌رفت و نماز را با گفتن الله اکبر آغاز می‌کرد.
او عادت داشت که در رکعت اول نماز صبح برای آنکه مردم بیشتری به نماز جماعت برسند، تمامی سوره یوسف یا نحل را قرائت می‌نمود!
در روز حادثه اقامه نماز خوانده شد و عمر نگاهی به صف نمازگزاران کرد آنها را به درست کردن صف خود فراخواند و همچنان که گفته شد : عبدالله بن عباس و عبدالرحمن عوف درست پشت سر او ایستاده بودند، و در آن وقت بود که ابولؤلؤ همراه با خنجر مسمومش وارد مسجد گردید!
حضرت عمر فاروق تکبیره الاحرام نماز را گفت : و به دنبال آن نمازگزاران نیز تکبیره الاحرام را گفتند و نماز عملاً آغاز شد

محمد امین ریگی بازدید : 30 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

 انگيزه اين سفر

کار دعوت و ابلاغ رسالت به پايان رسيده بود، و جامعه‌اي نوين بر پاية اثبات اُلوهيت خداي يکتاي بي‌همتا و نفي اُلوهيت ديگر خدايان تأسيس شده بود، و مباني نبوت حضرت ختمي مرتبت و رسالت خاتم‌النبيين استوار گرديده بود، و گويي هاتفي از درون قلب رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- ايشان را ندا درمي‌داد و يادآوري ميکرد که دوران اقامت آنحضرت در عالَم دنيا نزديک است به پايان برسد؛ چنانکه وقتي معاذ را – در سال دهم هجرت- مي‌خواستند به يمن اعزام کنند، ضمن سخنانشان به وي گفتند:

 (يا معاذ، إنک عسى أن لا تلقاني بعد عامي هذا، ولعلک أن تمر بمسجدي هذا وقبري).

«اي معاذ، تو چه بسا پس از امسال ديگر مرا ملاقات نکني، و شايد وقتي از اينجا بگذري آرامگاه مرا در کنار مسجدم بيابي!؟»

و معاذ از سوزِ دل در غم فراق رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- گريست.

خداوند چنين خواسته بود که ثمرات دعوتي را که آنحضرت بيست و اندي سال در راه بارور کردن نهال آن رنج‌هاي گوناگون را بر خويشتن هموار گردانيده بودند، به رسول‌گرامي خويش نشان بدهد. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- در اطراف مکه با افراد و نمايندگان قبايل مختلف عرب نشست و برخاست داشته باشند، و آنان از آنحضرت احکام دين و معارف اسلام را فراگيرند، و از آنان گواهي بگيرد که نسبت به اداي امانت الهي کوتاهي نکرده، و رسالت خداوند را تبليغ فرموده، و از مراتب خيرخواهي نسبت به امت خويش فروگذار نکرده است.

پيامبر بزرگ اسلام اعلام کردند که قصد اداي اين حجّ پربرکت و پرآوازه را دارند. جمعيت انبوهي وارد مدينه شدند، و همگي آنان خواستار آن بودند که در اين سفر حج به رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا کنند[1]. روز شنبه، پنج روز مانده به پايان ماه ذيقعده، نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- آمادة سفر شدند[2]. گيسوانشان را شانه کردند و روغن زدند و پيراهن پوشيدند و عبا بر دوش گرفتند، و شتر قرباني خودشان را قلاده به گردن بستند، و بعدازظهر آن روز به راه افتادند. پيش از نماز عصر به ذوالحُلَيفه رسيدند، و نماز عصر را دو رکعت گزاردند، و در آنجا ماندند تا شب به صبح رسيد. صبح روز بعد، به اصحابشان فرمودند:

 (أتاني الليلة آت من ربي فقال: صل في هذا الوادي المبارک وقل: عمرة في حجة)[3].

 

«دوش پيکي از جانب خداي من نزد من آمد و گفت: دراين وادي پربرکت نماز بگزار و نيت کن که يک عمره و يک حج را با هم برگزار کني!»

محمد امین ریگی بازدید : 26 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

سلام بن ابي الحقيق که کنيه‌اش ابورافع بود يکي از بزرگترين جنايتکاران يهود بود که احزاب را بر ضدّ مسلمانان به راه انداخته بود، و اموال و اسباب و وسايل فراوان به آنان رسانيده بود[1]، و سابقاً رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- را بسيار آزرده بود. وقتي که مسلمانان از کار بين‌قريظه پرداختند، خزرجيان از رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اجازه خواستند که عازم قتل وي شوند، پيش از آن، قتل کعب بن اشرف به دست مرداني از طايفة اوس صورت پذيرفته بود، و اينک مردان طايفة حزرج مي‌خواستند فضيلتي همسان فضيلت آنان به دست آورند؛ اين بود که در اين اجازه خواستن پيشدستي کردند.

رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- اجازه دادند که بروند او را بکشند، ولي از کشتن زنان و کودکان نهي فرمودند. دسته‌اي از رزمندگان مسلمان خزرج متشکّل از پنج مرد که هر پنج تن از بني‌سلمه بودند، به فرماندهي عبدالله بن عتيک به اين منظور اعزام شدند.

 

اين گروه پنج نفري از مدينه خارج شدند و آهنگ خيبر کردند؛ زيرا قلعة ابورافع در آنجا قرار داشت. زماني که به نزديکي قلعة او رسيدند آفتاب غروب کرده بود و مردم به خانه و کاشانة خود بازمي‌گشتند. عبدالله بن عتيک به يارانش گفت: سرجاي خودتان بنشينيد، من مي‌روم و با دروازه‌بان قلعه وارد صحبت مي‌شوم؛ شايد بتوانم داخل شوم! جلو رفت تا به نزديکي دروازة قلعه رسيد. آنگاه جامه بر سر کشيد، چنانکه گويي مشغول قضاي حاجت است. مردم همه داخل قلعه شدند. دروازه‌بان او را صدا کرد: اي بندة خدا، اگر مي‌خواهي وارد شوي وارد شو، که من مي‌خواهم دروازه را ببندم!

محمد امین ریگی بازدید : 28 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

در ذيحجه سال هفتم هجرت، به اتفاق پنجاه رزمنده مسلمان. رسول‌ خدا -صلى الله عليه وسلم- وي را بسوي بني‌سُليم فرستادند که آنان را به اسلام دعوت کند. گفتند: ما را نيازي به اين دعوت تو نيست! و با او سخت درگير کارزار شدند، و در آن کارزار ابوالعوجاء مجروح گرديد، و دو تن از دشمنان به اسارت مسلمانان درآمدند.

محمد امین ریگی بازدید : 25 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

همزمان با توطئه‌ها و کارشکني‌هاي صفوان بن اميه و يهوديان و منافقان، ابوسفيان سرگرم نقشه کشيدن بود تا کاري بسازد کم هزينه و با خسارت احتمالي اندک، اما با اثري آشکار، که شتابان صورت پذيرد، و در پرتو آن، حيثيت و مکانت قوم و قبيلة خويش را حفاظت کند، و توانمندي‌ها و نيروهايي را که قريش همچنان دارند، نمايان سازد! ابوسفيان نذر کرده بود که آب شستشو از جنابت بر سر خويش نريزد تا با محمد نبرد کند! اين بود که با دويست سوار به راه افتاد تا سوگندش را ادا کند. ابوسفيان و همراهانش رفتند تا به سرچشمة يک سلسله قنوات بر بالاي کوهي به نام ثيب رسيدند. در آنجا فرود آمدند. اين مکان يک بَريد (12 ميل)- کمتر يا بيشتر- با مدينه فاصله داشت. وي جرأت نکرد که علناً بر مدينه هجوم ببرد؛ بنابرآن نهاد که عملياتي را شبيه به عمليات دزدان دريايي دنبال کند. شب هنگام خود را پنهاني به حومة مدينه رسانيد. ابتدا، به سراغ حيي بن اخطب رفت، و از او خواست که در به روي او بگشايد؛ وي ابا کرد و ترسيد. ابوسفيان از آنجا به سراغ سلام‌بن مشکم، بزرگ طايفة بني‌نضير رفت که خزانه‌دار آنان نيز بود. از او اذن دخول خواست، به او اجازة ورود داد و از او پذيرايي کرد، و به او شراب نوشانيد، و تمامي اخبار مربوط به اهل مدينه را در اختيار او گذاشت. ابوسفيان در دل شب نزد يارانش بازگشت، و دسته‌اي از آنان را فرستاد تا ناحيه‌اي را در مدينه به نام «عُرَيض» غارت کردند؛ نخلستانها را کف بُر کردند و سوزانيدند؛ مردي از انصار را نيز که با يکي از هم‌پيمانانش مشغول زراعت بود، يافتند، و درجا کشتند؛ و بازگشتند؛ و باز پس به مکه گريختند.

خبر اين قتل و غارت به رسول‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- رسيد. شتابان ابوسفيان و يارانش را تعقيب کردند. اما، آنان با سرعتي زايدالوصف پاي به فرار گذاشتند، و توانستند به موقع بگريزند. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- رفتند تا به ناحية قرقره‌الکُدر رسيدند، و سپس بازگشتند. مسلمانان قوت و غذايي را که کفار از آذوقة خود بر جاي نهاده بودند، بسوي مدينه حمل کردند، و اين حمله را «غزوة سويق» نام نهادند. اين غزوه در ذيحجة سال دوم هجرت، دو ماه بعد از جنگ بدر، روي داد، و پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- در اين غزوه، ابولبابه بن عبدالمنذر را در مدينه جانشين خود ساختند[1].

 

 


 

[1]- زادالمعاد، ج 2، ص 90-91؛ نيز: سيرة ابن‌هشام، ج 2، ص 44-45.

محمد امین ریگی بازدید : 35 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

در همان اثناي هجوم ابرهاي تيره وتار جور و ستم بر آسمان مکه، برق ديگري نيز از افق تاريک و ترديد برانگيز اسلام سرزد که از آن برق پيشين درخشنده‌تر و کارسازتر بود؛ يعني: مسلمان شدن عمربن خطاب -رضي الله عنه-. وي در ماه ذيحجة سال ششم بعثت (سه روز بعد از ايمان آوردن حمزه -رضي الله عنه-) مسلمان شد[1]. پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- به درگاه خداوند متعال نيايش برده بودند که وي اسلام بياورد: چنانکه ترمذي از ابن عمر آورده و حديث را صحيح دانسته است. همچنين، طبراني از ابن مسعود و انس نقل کرده است که پيامبرگرامي اسلام به درگاه خداوند متعال عرضه داشتند:

(اللهم أعز الاسلام بأحب الرجلين إليك: بعمر بن الخطاب، أو بابي جهل بن هشام)[2].

«خداوندا، اسلام را با هر يک از اين دو نفر که نزد تو محبوب‌تر است ياري ده و عزت بخش: عمربن خطاب يا ابوجهل بن هشام».

 

که عملاً معلوم شد آن فرد محبوب‌تر، عمربن خطاب -رضي الله عنه- بوده است.

محمد امین ریگی بازدید : 438 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

در آن فضاي تيره و تار و در اثناي آن خفقان و تجاوز و دشمني فراگير، ناگهان از افق آسمان برقي درخشيدن گرفت که راه مسلمانان را روشن کرد. اين بارقة روشنايي بخش و حيات‌آفرين، اسلام آوردن حمزه بن عبدالمطلب -رضي الله عنه- بود. وي در اواخر سال ششم بعثت، و به گواهي شواهد و قرائن، در ماه ذي حجه اسلام آورد.

انگيزة اسلام آوردن وي آن بود که روزي در کنار کوه صفا ابوجهل گذارش به رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- افتاد. آن حضرت را آزار و اذيت رسانيد. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- ساکت بودند و سخني با او نمي‌گفتند. ابوجهل با پاره‌سنگي بر سر آن حضرت زد. فرق آن حضرت را شکافت و خون فوّاره زد. آنگاه دست از آن حضرت برداشت و نزد قريشيان که در کنار کعبه انجمن کرده بودندآمد و در کنار آنان نشست. يکي از کنيزان عبدالله بن جدعان که بر دامنة صفا منزل داشت، اين صحنه را ديد. حمزه از شکار بازمي‌گشت و تير و کمان حمايل کرده بود. آن کنيز صحنه‌اي را که ديده بود براي حمزه توصيف کرد. حمزه به خشم آمد. حمزه عزتمندترين و غيرتمندترين و حساس‌ترين جوان قريش بود. دوان دوان به راه افتاد. در کنار هيچکس درنگ نمي‌کرد. خود را آماده کرده بود که به محض برخورد با ابوجهل کار او را يکسره کند! همينکه وارد مسجدالحرام شد، بالاي سر ابوجهل ايستاد و به او گفت: يا مُصَفِّرَ اِسْتَه؟ (اي مردک گوزو!) پسر برادر مرا دشنام مي‌دهي در حالي که من بر دين او هستم؟! آنگاه با همان کمان که حمايل داشت بر سر او زد و زخمي ناهنجار بر سر او پديد آورد. مرداني از بني‌مخزوم- خويشاوندان ابوجهل- برآشفتند. بني‌هاشم نيز که خويشاوندان حمزه بودند- برآشفتند. ابوجهل گفت: پسر عماره را واگذاريد! من پسر برادرش را به گونه‌اي زشت ناسزا گفته‌ام! [1]

اسلام آوردن حضرت حمزه -رضي الله عنه- در آغاز کار، از روي غيرت و حميت بود؛ بر او گران آمده بود که برادرزاده‌اش را اهانت کنند! آنگاه، خداوند دل او را به اسلام متمايل گردانيد، و به عُروة‌الوثقاي اسلام چنگ زد، و مسلمانان با مسمان شدن وي عزّت و شوکتي دو چندان به دست آوردند.

 


 

1- سیرةابن‌هشام، ج 1، ص 291-292، با تلخیص.

محمد امین ریگی بازدید : 34 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

 الحمد لله رب العالمین و الصلاة والسلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین نبینا محمد و آله و صحبه اجمعین.

اما بعد :

مادران و خواهران بسیار دوست دارند از وضعیت خود در بهشت با خبر شوند و اینکه چه چیز در انتظار آنهاست به همین دلیل علاقمند شدم نکته هایی در این موضوع از کتاب و سنت و اقوال بزرگان جمع آوری کنم و با یاری ازالله آن را بیان می نمایم :

نکته 1- زنان از وضعیت خود در بهشت سئوال می کنند و از وجود انواع نعمتها و هدایا ، بدلیل طبع انسانیتش او را وادار می سازد تا درباره آینده و سر نوشتش فکر نماید و رسول الله صلی الله علیه و سلم این مسئله را بر اصحابش که در مورد بهشت و نعمت های آن سئوال می نمودند عیب نمی گرفت مانند این سئوال یارانش که خانه های بهشت از چه درست شده است ؟ و ایشان جواب دادند ( خشتی از طلا و خشتی از نقره ) تا آخر حدیث ... وبار دیگر سئوال کردند : آیا در بهشت ما به همسران خود می رسیم ؟ و آنها را از رسیدن بمنظور شان خبر دادند .

نکته 2- بنا به طبع بشری انسان ـ مرد یا زن ـ با شنیدن وصف بهشت و خوشی های موجود در آن خواهان و مشتاقش می شود و این احساس ستوده شده ای است بشرط اینکه آرزو و امل محض نباشد و آن را با کردار نیک دنبال کنیم . الله تعالی خطاب به مومنین می فرماید :{وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ } « الزخرف 72 » ( آن بهشتی که شما آنرا با اعمال نیک به ارث خواهید برد. ) خود را برآن تشویق نمایید و با اعمال نیک خود آنرا به حقیقت در آورید .

نکته 3 ـ بهشت و نعمتهای آن تنها خاص مردان نیست بلکه ( برای پرهیزگاران زینت داده شده) چه مرد متقی باشد و چه زن ، بهشت ازآن آنهاست . همانطور که الله تعالی در آیه 124 سوره نساء می فرماید : {وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً } ( و هرکسی که اعمال نیک انجام دهد از مردان یا زنان او مومن است و ایشان به بهشت داخل می شوند و به اندازه سوراخ ریزی که بر روی هسته خرما هم به کسی ظلم نمی شو د).

 

نکته 4 ـ برای یک زن زیرک شایسته است که فکر خود را با سئوالات و تحقیقات زیاد در مورد خصوصیات چگونه وارد شدن به بهشت مشغول نسازد . به عنوان مثال بپرسد با او چه میشود ؟ کجا می رود ؟ آنجا چه می شود ؟ و امثال این سئوال ها .... انگار که می خواهد به بیابان بی آب و علف برود !!

محمد امین ریگی بازدید : 24 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

سپاس خدای را و بعد ... پاسخ اين سؤال به نسبت شرايط، توان، وقت، موقعيت و سن و ... افراد متفاوت است. ليکنمی توان به بعضی قواعد کلی آن اشاره نمود تا به ياری خداوند متعال از آن سود حاصلکرد:

1
-اخلاص نيت برای خداوند عزوجل و شناختن والايي قدر قرآن و حفظ آن وبزرگی نزديکان قرآن و دانستن آداب حفظ و نگهداری از آن.
2
-داشتن عزمی راسخ وانگيزه ای قوی! مشخص نمودن هدف که همان به پايان رسانيدن کامل حفظ کتاب خداوندتبارک و تعالی می باشد.
3
-در رسيدن به نتيجه عجله نکنيد، زيرا کسی که به يکبارهآن را بخواهد به يکباره نيز از دست می دهد.
4
-داشتن برنامه ی مناسب روزانه برایحفظ، که از لحاظ مقدار و کيفيت آن را مشخص نموده باشيد. سعی کنيد به هيچ عنوان ازبرنامه تخطی ننماييد. می دانيد که حفظ کردن سخت نيست ولی مداومت برآن سعی بيشتری میخواهد. برای حفظ روزانه يک اندازه ی حداقلی را در نظر بگيريد.
5
-زمان و مکانمناسبی را برای حفظ قرآن در نظر بگيريد. تا جاييکه می توانيد در آن مکان و زمان بهحفظ بپردازيد.
6
-يک جلد قرآن با چاپ معينی که دارای خطی زيبا و علامت های وقف وابتدا و اقتصار مناسب باشد را انتخاب نماييد.
7
-هرچه سريعتر شروع به حفظ کرده،و حتی درصورت دشوار بودن آن در ابتدا، از به تاخير انداختن آن خودداری نماييد. حفظکردن مانند توانايي جسمانی است که در نتيجه ی تمرين کردن بهبود يافته و بيشتر میگردد و همچون ماهيچه های بدن است که در اثر فعاليت و تکرار قدرتمند می شوند.

محمد امین ریگی بازدید : 29 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

قبل از هرچيز به اين نكتهاشاره مي كنيم كه ما قصد تحليل علمي قرآن را نداريم زيرا هيچ كس قادر به رسيدن بهتفسير علمي كامل از قرآن نيست حتي يك آيه از آن. علم ما بسيار كم تر از فهم اين آيهها است. اما اين يك تلاش با وجود محدوديت هاي علمي شخصي ما است. علي رغم اين كه علمما محدود است ولي ديگران كه علم بيشتري دارند و تخصص بيشتري دارند مي توانند تحقيقكنند تا راز هاي بيشتري از قرآن را براي ديگران آشكار سازند.
در اين مقاله ما بهبعضي از آيه هاي قرآن كه در سوره الانبيا است نگاهي مي اندازيم. اين آيه ها ما رابه تفكر در مورد خالق و يكتايي اش از طريق اثبات هايي بسيار عقلي و علمي دعوت ميكند. اين آيه ها در مورد آغاز و ادامه و پايان جهان صحبت مي كنند. دانشمندان تلاشكردند تا به بعضي از سوال ها از جمله اينكه جهان چگونه به اين يكتايي و نظم به وجودآمده،چگونه با اين نظم به حيات خود ادامه مي دهد و پايانش چگونه خواهد بود پاسخدهند. آنها مواد ستارگان و سيارات را بررسي كردند و آن ها را يكسان يافتند. آنهانحوه حركت ستارگان و مسيري كه طي مي كنند را مشاهده كردند و چگونگي حركت سياراتاطراف آن ها را بررسي كردند. آن ها اندازه و طول عمر ستارگان را محاسبه كردند ومشاهده كردند كه قوانين مخصوصي بر حركت، مواد و اجرام آن ها حاكم است و از برنامههاي خاصي تبعيت مي كنند بنابراين نتيجه گرفتند كه بايد از يك منبع سر منشا گرفتهباشند. بنابراين فرض كردند كه احتمالا در ابتدا يك ماده فشرده وجود داشته كه در يكمحيط بسيار محدود و پر فشار قرار گرفته بوده. سپس در يك لحظه انفجاري بزرگ رخ دادهكه باعث شده اين ماده به امواج تبديل شود. اين امواج در يك لحظه دركيهان منتشر شدهاند. به خاطر سرماي شديد كيهان، اين امواج به سرعت به اتم تبديل شده اند. سپس ايناتم ها به ستارگاني تبديل شدند كه حركت، تشعشعات و طول عمرشان از يك قانون يكسانپيروي مي كند! اين ستارگان همچنين به گروه هايي تقسيم بندي شدند كه قوانين بين گروهها نيز يكسان مي باشد.

محمد امین ریگی بازدید : 29 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

فصل اول: از صدراسلام
تا قرن هفتم هجري
روايتهايي كه از مفسرين گذشته مخصوصاً حضرت رسول،صحابه و تابعين نقل شده، اساس علم تفسير قرار گرفته، و در حقيقت تفسيرهاي اوليمجموعهاي از همين روايات ميباشد.1

در طول قرن اول تا نيمههاي قرن دومتفسير مستقلي نوشته شده است، و تفاسيري هم كه در قرن دوم نوشته شده است از بينرفته، فقط در بعضي از كتب به آنها اشاراتي شده است.

يكي از مفسرين قرن دومهجري «مقاتل بن سليمان» از مردم «ري» يا به قولي «خراسان» بود، كه در سال يكصد وپنجاه هجري درگذشت.امام شافعي دربارهي او گفته است، كه مردم در تفسير به «مقاتل» نياز دارند. 2 اين تفسير جزء تفاسير روايي بود و بيشتر جنبه فقهيداشت.3

قراء بن - يحيي بن الماقطع اصلا از دماوند بود، اين فرد كه از مفسرينقرن دوم ميباشد، صاحب «تفسير المعاني» ميباشد.
روش قراء بدين صورت بود، كه ابتداقاري از روي قرآن شروع به خواندن ميكرد، و در هنگامي كه او قرآن ميخواند قراء قرآنرا براي شاگردان خود تفسير ميكرد، و آنها مينوشتند و در پايان، كتاب بزرگي جمع شدكه هزار برگ داشت4 به گفته سيوطي اين دو تفسير از بين رفتهاند.5


محمد امین ریگی بازدید : 24 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

در ذيقعده يا ذيحجّه - سال نهم هجرت- رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- ابوبکر صدّيق را به عنوان «اميرالحاجّ» به موسم حج اعزام فرمودند تا با مسلمانان مناسک حج را ادا کند. آنگاه، آيات نخستين سورة برائت، حاکي از نقض يک طرفة همة پيمان‌ها، و پايان مدت همة قراردادها، نازل گرديد. پيامبرگرامي اسلام، علي‌بن ابيطالب را مأمور کردند تا آن آيات را به نيابت از ايشان براي مردم تلاوت کند. اين کار در ارتباط با قراردادهاي جاني و مالي مطابق عُرف و عادت اعراب در دوران جاهليت بود. علي‌بن ابيطالب در ناحية عَرج- يا: صَجنان- با ابوبکر ملاقات کرد. ابوبکر گفت: امير يا مأمور؟ علي پاسخ داد: نه، مأمورم! آنگاه، هر دو براي انجام مأموريتشان به راه افتادند. ابوبکر با مردم حج گزارد، و چون روز عيد قربان فرارسيد، علي‌بن ابيطالب کنار جمره ايستاد، و پيامي را که حضرت رسول‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- به او داده بودند، جار زد، و همة قراردادها را به صاحبان آنها بازگردانيد، و مدت چهار ماه را براي هم‌پيمانان با مسلمانان و همچنين براي کساني که عهد و پيماني با مسلمين نداشتند، مهلت داد، و تنها در ارتباط با هم‌پيماناني که از مسلمانان چيزي کم نگذاشته بودند، و برعليه مسلمانان با دشمنان اسلام همدستي و همياري نکرده بودند، قراردادهايشان را تا پايان مدت محترم شمرد.

ابوبکر نيز مرداني را اعزام کرد تا در ميان مردم ندا دردهند که از سال آينده مُشرکان حق ندارند حج بگزارند، و از آن پس هيچکس حق ندارد خانة کعبه را برهنه طواف بکند! اين ندا به منزلة يک اعلامية سراسري مبني بر پايان يافتن دوران و َثَنيت و نسخ آيين بت‌پرستي براي هميشه در جزيره‌العرب بود، و حاکي از آن بود که از آن سال به بعد، آيين وَثَنيت ديگر بُروز و ظهوري نخواهد داشت[1].

 


 

[1]- صحيح البخاري، ج 1، ص 220، 451، ج 2، ص 626، 671؛ زاد المعاد، ج 3، ص 25-26؛ سيرةابن‌هشام، ج2، ص 543-546.

محمد امین ریگی بازدید : 32 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

خداوند چنين خواسته بود که ثمرات دعوتي را که آنحضرت بيست و اندي سال در راه بارور کردن نهال آن رنج‌هاي گوناگون را بر خويشتن هموار گردانيده بودند، به رسول‌گرامي خويش نشان بدهد. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- در اطراف مکه با افراد و نمايندگان قبايل مختلف عرب نشست و برخاست داشته باشند، و آنان از آنحضرت احکام دين و معارف اسلام را فراگيرند، و از آنان گواهي بگيرد که نسبت به اداي امانت الهي کوتاهي نکرده، و رسالت خداوند را تبليغ فرموده، و از مراتب خيرخواهي نسبت به امت خويش فروگذار نکرده است.

پيامبر بزرگ اسلام اعلام کردند که قصد اداي اين حجّ پربرکت و پرآوازه را دارند. جمعيت انبوهي وارد مدينه شدند، و همگي آنان خواستار آن بودند که در اين سفر حج به رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا کنند[1]. روز شنبه، پنج روز مانده به پايان ماه ذيقعده، نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- آماده سفر شدند[2].

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 39 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

حاکم نيشابوري گويد: اخبار و روايات در حدّ تواتر حاکي از آن‌اند که وقتي هلال ذيقعده رؤيت شد، پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- اصحابشان را امر فرمودند که براي به جاي آوردن قضاي عُمرة پيشين خود آماده شوند، و هيچيک از مسلماناني که در غزوة حديبيه شرکت داشتند، بر جاي نمانند. همگي عازم شدند، بجز کساني که پيش از آن به شهادت رسيده بودند. گروهي از ديگر مسلمانان نيز عازم اداي عمره شدند، و عدة آنان بجز زنان و کودکان بالغ بر دو هزار گرديد [1].

 

حضرت رسول‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- به هنگام عزيمت به اين سفر، عُويف بن اضبط ديلي يا ابورُهْم غِفاري را جانشين خويش در مدينه گردانيدند، و شصت شتر براي قرباني به راه انداختند و نگهداري آنها را به ناجيه‌بن جُندُب اسلَمي سپردند، و ذي‌الحليفه احرام عُمره بستند، و تلبيه گفتند، و مسلمانان همراه ايشان تلبيه گفتند؛ و با آمادگي کامل از جهت حمل اسلحه و همراه داشتن جنگجويان و رزمندگان عازم اين سفر شدند؛ زيرا، خوف آن داشتند که قريشيان نيرنگي ساز کنند. وقتي به ناحية يأجُح رسيدند، تمامي اسباب و وسائل و اسلحة خويش را از قبيل شمشير و سپر و تير و نيزه فرو نهادند، و اوس بن خَوْلي انصاري را با دويست رزمندة مسلمان بر آنها گماردند، و با اسلحة راکب يعني تنها يک شمشير در غلاف براي هر فرد، به مکة مکرّمه وارد شدند [2].

محمد امین ریگی بازدید : 24 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

جنگ خندق، بنابر قول صحيح‌تر، در ماه شوّال سال پنجم هجرت روي داد. مشرکان در گيرودار اين جنگ، مدّت يک ماه يا اندکي کمتر، مسلمانان را در محاصرة خويش داشتند. از جمع ميان اطلاعات موجود در منابع مي‌توان دريافت که آغاز محاصره در ماه شوال و پايان آن در ماه ذيقعده بوده است. بنا به نوشتة ابن‌سعد، بازگشت رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- از خندق، روز چهارشنبه هفت روز باقي مانده به پايان ذيقعده روي داده است.

جنگ احزاب (خندق) يک جنگ خسارت بار نبود؛ بلکه يک جنگ رواني بود. کشتار سختي در اين جنگ صورت نگرفت؛ اما، يکي از سرنوشت‌سازترين نبردها در تاريخ اسلام بود که به شکست و خواري و رسوايي مشرکان انجاميد، و اين نتيجه را تثبيت کرد که هيچ نيرويي از نيروهاي قوم عرب توان ريشه‌کن کردن نيروي محدودي را که در مدينه در حال رشد و نشو و نما است، ندارد؛ زيرا، قوم عرب هرگز توانمندي بيش از اين را نداشت که جمعيتي آن چنان انبوه که در جنگ احزاب فراهم آورد، گردآورد! به همين جهت، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- هنگامي که خداوند جنگ احزاب را به خير گذرانيد، فرمودند:

(الآن نغزوهم ولا يغزونا؛ نحن نسير إليهم)[1].

«اينک ما به جنگ آنان مي‌رويم، و آنان ديگر به جنگ ما نمي‌ايند، ما به سوي آنان رهسپار خواهيم شد!»


[1]- صحيح البخاري، ج 2، ص 590.

 

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 41 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

به دنبال واپسين نبرد داخلي فجار، پيماني تحت عنوان «حلف الفضول» در ذيقعده، يکي از ماه‌هاي حرام، منعقد گرديد. فراخوان اين پيمان از سوي چند طايفه از قبيلة قريش: بني‌هاشم؛ بني عبدالمطلب؛ اسدبن عبدالعزي؛ زهره بن کلاب؛ تيم بن مره؛ داده شده بود. آنان در خانة عبدالله بن جدعان تيمي- به خاطر کهنسالي و مکانت اجتماعي وي- گرد آمدند، و با يکديگر هم سوگند و هم‌پيمان شدند، مبني بر اينکه هرگاه در شهر مکه يکي از اهالي مکه يا ديگر مردمان از سرزمين‌هاي ديگر مظلوم واقع شود، به پشتيباني او برخيزند، و بر عليه آن کساني که بر او ستم کرده‌اند قيام کنند تا داد او را بستانند. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در اين پيمان عضويت داشتند و از آن پس نيز که خد اوند ايشان را با تفويض رسالت اکرام فرموده بود، مي‌گفتند:

(لقد شهدت في دار عبدالله بن جدعان حلفاً، ما أحب أن لي به حمر النعم، ولو أدعى به في الإسلام لأجبت)[1].

«در خانه عبدالله بن جدعان در انعقاد پيماني شرکت جستم که هيچ دوست ندارم آن حضور و عضويت را با اشتران سرخ موي فراوان عوض کنم، و هم اينک دردوران اسلام نيز اگر مرا به سوي چنان پيماني فراخوانند، اجابت خواهم کرد».

روح حاکم بر اين پيمان کاملاً با حميت جاهليت که پشتوانه و درونماية آن تعصب بود، در تناقض بود. دربارة انگيزة انعقاد اين پيمان گفته‌اند: مردي از طايفة زبيد کالايي را براي فروش به مکه آورد. عاص بن وائل سهمي تمامي کالاي وي را از او خريداري کرد، و حق و حقوق او را نداد. به دادخواهي نزد طوايف هم‌پيمان، عبدالدار، مخزوم، جمح، سهم و عدي رفت؛ اما، هيچ يک از آن طوايف به اظهارات او وقعي ننهادند. آن مرد بازرگان زبيدي برفراز کوه ابوقبيس برآمد و اشعاري را که بالبداهه سروده بود با صداي بلند برخواند و فرياد تظلم خويش را به گوش همگان رسانيد. زبيربن عبدالمطلب در اين ارتباط اقدام کرد، و اين و آن را فراخواند که چرا بايد اين مرد اين چنين بيکس و بي‌فريادرس بماند؟! تا آنکه افراد مذکور در حلف الفضول گردآمدند، و آن پيمان را منعقد کردند؛ آنگاه همگي به نزد عاص بن‌وائل رفتند و داد آن بازرگان زبيدي را از او ستاندند[2].

 


[1]- سیرة ابن‌هشام، ج 1، ص 113، 135، مختصر سيرة الرسول، شيخ عبد الله نجدي ص 30- 31.

[2]- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 126-128؛ نسب قریش، زبیری، ص 291.

 

 

محمد امین ریگی بازدید : 37 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

وقتي خالدبن وليد از مأموريت ويران ساختن بتکدة عُزّي بازگشت، در ماه شوال همان سال، يعني سال هشتم هجرت، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- او را بسوي بني جَذيمه فرستادند تا آن را بسوي اسلام دعوت کند، نه اينکه با آنان بجنگد. خالدبن وليد به اتفاق سيصد و پنجاه تن از مهاجر و انصار و بني سليم عازم مناطق مسکوني بني‌جَذيمه شدند. با همراهانش آهنگ آنان کرد و رفت تا به نزد آنان رسيد و آنان را به اسلام دعوت کرد. بني جَذيمه نمي‌دانستند که براي اظهار اسلام بايد بگويند: «اَسلَمنا» اسلام آورديم. بجاي آنکه بگويند «اسلمنا» پيوسته مي‌گفتند: صَبَأنا! يعني: ما دينمان را تغيير داده‌ايم! ما از دين سابقمان برگشته‌ايم! خالدبن وليد نيز، عده‌اي از آنان را به قتل رسانيد و عده‌اي ديگر از آنان را به اسارت گرفت، و به هر يک از همراهانش يک اسير تحويل داد. آنگاه، يکروز، دستور داد که هر يک از همراهانش اسير خودش را بکشد. ابن‌عمر و همراهانش از اين فرمان خالد سرپيچي کردند. وقتي به نزد نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- بازگشتند، و ماجرا را براي آنحضرت بازگفتند، دستانشان را به دعا برداشتند و دو مرتبه گفتند:

«اللهم إني أبرأ إليک مما صنع خالد». (صحيح البخاري،  ج 1، ص 450، ج 2، ص 622)

 

«بارخدايا، من به درگاه تو از اين کاري که خالد کرده است برائت مي‌جويم!؟»

محمد امین ریگی بازدید : 30 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

داستان از اين قرار بود که گروهي از عُکل و عُرَينه اظهار مسلماني کردند و در مدينه اقامت کردند. آب و هواي مدينه به آنان نساخت. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- آنان را با چندين شتر به چراگاه‌ها فرستادند و به آنان دستور دادند از شير و شاش آن شتران بنوشند. وقتي که سلامتي خود را باز يافتند، چوپان رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- را کشتند، و شتران را با خود بردند، و از مسلماني به کفر روي آوردند. پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- کُرز فِهري(2) را با بيست تن از صحابه در پي آنان فرستادند، و عُرَينيان را چنين نفرين کردند:

(اللهم أعم عليهم الطريق، واجعلها عليهم أضيق من مسک).

«خداوند چشمانشان را نسبت به جاده کور گردان، و راه و جاده را براي آنان از دستبند تنگ‌تر گردان!»

خداوند چشمانشان را نسبت به جاده کور گردانيد، و همه دستگير شدند. دست و پاهايشان را قطع کردند، و در چشمانشان آهن گداخته فرو کردند، تا به کيفر کارهايي که کرده‌اند برسند؛ آنگاه آنان را در تپه‌هاي کنار مدينه رها کردند تا همانجا جان دادند(3). داستان اين جماعت در صحيح بخاري به روايت از اَنَس آمده است.(4)

 

____________________________

(1)- نکـ: صحيح مسلم، ج 2، ص 89؛ بعضي مي‌گويند: اين سريه در سال هفتم روي داده است.

(2)- اين مرد همان کسي است که به چراگاههاي مدينه حمله برده بود، غزوه سَفَوان در ارتباط با او صورت پذيرفت، بعدها اسلام آورد، و در روز فتح مکه به شهادت رسيد.

(3)- زادالمعاد، ج 2، ص 122.

 

(4)- صحيح البخاري، ج 2، ص 602.

محمد امین ریگی بازدید : 46 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

از سرگيري تحريکات يهود

صلح و صفا و امنيت به منطقه بازگشت، و به دنبال جنگ‌ها و لشکرکشي‌هايي که مدت يکسال تمام به طول انجاميده بود، شبه جزيرة عربستان آرام گرفت. اما يهوديان که در اين مدت انواع خواري و خفّت و ذلّت را به کيفر حيله‌گري‌ها و خيانت‌هايشان و توطئه چيني‌ها و نقشه‌کشي‌هايشان، کشيده بودند، از بيراهه روي بازنيامدند، و تن به تسليم و اطاعت ندادند و از مصيبت‌هاي پياپي که در نتيجة نيرنگ‌ها و پشت هم اندازي‌هايشان ديده بودند، عبرت نگرفتند. پس از آنکه يهوديان نفي بلد شدند و به قلعة خيبر پناهنده شدند، چشم خوابانيده بودند تا ببينند در راستاي گيرودارهاي ميان مسلمانان و بت‌پرستان چه برسر مسلمين مي‌آيد. وقتي که گردش ايام را به سود مسلمانان ديدند، و گردش روزگار به گسترش نفوذ و افزايش سلطه و قدرت مسلمانان انجاميد، يهوديان آن چنان آتش گرفتند که آن سرش ناپيدا بود.

يهوديان از نو برعليه مسلمانان دست به توطئه زدند، و تدارک عِدّه و عُدّه را آغاز کردند؛ تا اين بار، چنان ضربتي بر پيکر مسلمانان فرود آورند که مرگ حتمي اسلام و مسلمين را به دنبال داشته باشد، و مسلمانان ديگر نتوانند پس از آن جان بگيرند، اما، از آنجا که در وجود خويش جرأت و جسارت لازم را براي نبرد مستقيم با مسلمانان نمي‌يافتند، براي رسيدن به منظور و مقصودشان نقشه‌اي هولناک کشيدند.

 بيست تن از سران يهود و بزرگان بني‌نضير به سوي قريشيان رهسپار شدند، و وارد مکه شدند، و به تحريک و تشويق آنان بر جنگيدن با رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- و وعد و وعيد دادن به آنان در اين ارتباط آغاز کردند، و به قريشيان قول دادند که آنان را ياري کنند، و پشتيبان آنان باشند. قريشيان نيز، که مي‌ديدند چنين کاري رسوايي اخيرشان را جبران مي‌کند، و ادعاي بي‌اساس پيشين آنان را در خطّ و نشان کشيدن براي کارزار در سالگرد جنگ اُحُد مي‌تواند به نحوي عملي سازد، پيشنهادات يهوديان را دربست پذيرا شدند.

 

هيأت اعزامي يهود، از نزد قريشيان به نزد قبيلة غَطَفان رفتند، و همان پيشنهادهايي را که به سران قريش داده بودند، به آنان نيز ارائه کردند. ايشان نيز پذيرفتند. به همين ترتيب، اين هيأت جنگ‌افروز يهودي در ميان قبايل عرب از اين سوي به آن سوي رفتند، و بسياري از طوايف و قبايل عرب دعوت آنان را لبيک گفتند. به اين ترتيب، سياستمداران و رهبران يهود موفق شدند احزاب و دسته‌جات مختلفي را که همه کفر پيشه بودند بر عليه پيامبر اسلام و مسلمانان برانگيزند.

محمد امین ریگی بازدید : 48 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

نخستين گزارشي که پس از جنگ بدر توسط نيروهاي اطلاعاتي به پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- رسيد، اين بود که بني‌سليم و بني‌غطفان توان رزمي خويش را براي تاختن به مدينه بسيج کرده‌اند. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- با دويست سوار غافلگيرانه بر آنان تاختند، و در متن خانه و کاشانة ايشان در محلي به نام «کُدْر» (کُدر نام پرنده‌اي به رنگ تقريباً خاکستري است، و در اينجا نام چشمه‌اي از چشمه‌هاي بني‌سليم است که در مکاني مرتفع بر سر شاهراه حياتي ميان مکه و شام واقع شده است.) به آنان حمله کردند. بني سُليم گريختند، و در آن وادي پانصد شتر برجاي نهادند که به دست لشكر مدينه افتاد، و پيامبر گرامي اسلام پس از جدا کردن خمس از آن غنيمت، آن شتران را ميان جنگجويان تقسيم کردند، و به هر تن از آنان دو شتر رسيد. غلامي نيز- به نام «يسار»- از آنان برجاي مانده بود که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- وي را آزاد کردند.

حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- سه شبانه روز در آن سرزمين ماندند وسپس به مدينه بازگشتند.

 

اين غزوه در ماه شوال سال دوم هجرت، هفت روز پس از جنگ بدر، يا در نيمة ماه محرم روي داد. پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- در اثناي اين غزوه، سِباع بن عُرفَطه- و به قولي ابن ام مکتوم- را در مدينه جانشين خود گردانيدند. (سيرةابن‌هشام، ج 2، ص 43-44؛ زادالمعاد، ج 2، ص 90.)  

محمد امین ریگی بازدید : 27 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

پيش از اين، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پيمان‌نامه‌اي با يهوديان امضا کرده بودند. پيامبر گرامي اسلام از هر جهت مي‌کوشيدند تا مضمون اين پيمان‌نامه اجرا شود، و عملاً مسلمانان کوچکترين حرکتي که حرفي از حروف يا کلمه‌اي از کلمات آن پيمان‌نامه را نقض کند، از خود نشان ندادند. اما، يهوديان که تاريخي آکنده از خيانت و نيرنگ و عهدشکني دارند، ديري نپاييد که به طبيعت‌هاي ديرينة خويش بازگشتند، و راه توطئه و نارو زدن و تحريک و پريشان گردانيدن و برهم زدن صفوف مسلمانان را در پيش گرفتند. اينک نمونه‌اي از اين کارهايشان:

 

نمونه‌اي از نيرنگ يهود: ابن اسحاق گويد: شاس بن‌قيس که پيرمردي کهنسال، مجسمه کفر، به شدت کينه‌توز نسبت به مسلمانان، سخت در مقام حسدورزي با مسلمانان بود، بر عده‌اي از ياران رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- از اوس و خزرج که گرد هم آمده بودند و با يکديگر صحبت مي‌کردند، گذشت. از انُس و الفت و همايش و سازش که فيمابين اوسيان و خزرجيان در پرتو اسلام مشاهده کرد، به دنبال آن دشمني و عداوتي که در جاهليت داشتند، سخت به خشم آمد و گفت: بني‌قيله جمعشان در اين سرزمين جمع شده است؛ نه بخدا، اگر جمع اينان جمع بشود، ما ديگر در مدينه جايي نخواهيم داشت! جواني از يهوديان را که همراه وي بود، واداشت و به او گفت: به سراغ اين اوسيان و خزرجيان برو، و نزد آنان بنشين، و جنگ بعاث و درگيري‌هاي پيش از آن را مطرح کن، و برخي از اشعاري را که طرفين در ارتباط با آن ماجراها سروده‌اند، برايشان تکرار کن! او نيز چنين کرد. آن جماعت به سخن گفتن دربارة آن مسائل پرداختند، و تفاخر و کشمکش پيش گرفتند، و کار به جايي رسيد که دو تن از طايفه بر فراز آمدند و رودر روي با يکديگر سخن گفتند و رجز خواندند. يکي از آندو خطاب به آن ديگري گفت: اگر مايل باشيد هم اينک کار را از سر خواهيم گرفت! منظورش اين بود که جنگ‌هاي داخلي دوران جاهليت را بار ديگر به راه خواهيم انداخت! هر دو گروه به خشم آمدند، و گفتند: چنين خواهيم کرد! قرارمان ظاهره- يعني حَرّه، کرانة مدينه- باشد! اسلحه برگيريد! اسلحه برگيريد! همگي به سوي قرارگاه رفتند، و کم مانده بود که جنگ درگيرد.

محمد امین ریگی بازدید : 25 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در سال دوم از هجرت، روزه‌داري ماه رمضان واجب گرديد؛ زکات فطره نيز واجب گرديد؛ و نصاب‌هاي زکات‌هاي ديگر نيز بيان شد. وجوب زکات فطر و بيان تفصيل نصاب زکات‌هاي ديگر به منظور کاستن از بارهاي بسيار سنگيني بود که شمار زيادي از مهاجرن پناهنده به مدينه بر دوش داشتند، و مستمند بودند، و نمي‌توانستند تکاپويي در جهت کسب معاش داشته باشند.

يکي از زيباترين تقارن‌ها و چشمگيرترين تناسب‌ها آن بود که نخستين عيدي که مسلمانان در تاريخ خود داشتند همان عيد فطري بود که در آغاز ماه شوال سال دوم هجرت مسلمانان به دنبال فتح مبين که در جنگ بدر برايشان حاصل شده بود، عيد گرفتند. چقدر دل‌انگيز بود اين عيد سعيد که خداوند به آنان ارزاني داشت، بعد از آنکه تاج فتح و عزت بر سرشان نهاد! چقدر چشمگير و به ياد ماندني بود منظرة آن نماز عيدي که مسلمانان برگزار کردند، پس از آنکه همگي از خانه‌هايشان بيرون آمدند و صداهايشان را به تکبير و تهليل و تحميد برافراشتند. دل‌هايشان سرشار از شوق و گرايش به خداوند، و شيفتگي نسبت به رحمت و رضوان الهي بود، چنانکه خداوند آن همه نعمت‌ها را به آنان عطا فرموده، و با پيروزي و پشتيباني خويش تأييدشان فرموده بود، و در اين آية شريفه به آنان خاطر نشان ساخته بود:

(وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)( سوره انفال، آيه 26)

 

«و به ياد داشته باشيد آنگاه را که اندک بوديد و در آن سرزمين ضعيف به حساب مي‌آمديد، و همواره مي‌ترسيديد که مردم شما را برُبايند؛ اما، خداوند شما را جا و مکان داد، و با پشتيباني و مددکاري خويش تأييدتان فرمود، و از انواع نعمت‌هاي پاکيزه برخوردارتان گردانيد، به اميد آنکه سپاسگزاري کنيد».  

محمد امین ریگی بازدید : 23 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در ماه شوال سال يکم هجرت، مطابق با آوريل 623 ميلادي، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- عبيده‌بن حارث‌بن عبدالمطلب را به اتفاق شصت تن از مهاجرين به اين سريه اعزام فرمودند. با ابوسفيان- که دويست مرد جنگي بهمراه داشت- در بَطن رابغ روياروي شدند. طرفين به يکديگر تيراندازي کردند؛ امّا، عملاً کارزاري درنگرفت.

 

در اثناي اين سريه دو تن از جنگجويان مکه به مسلمانان پيوستند. اين دو تن مقداد بن عمرو بهراني، و عتبه‌بن غزوان مازَني بودند که مسلمان بودند، وبا کفّار عزيمت کرده بودند تا از اين طريق به مسلمانان برسند. لواي عبيده نيز سفيد رنگ بود، و علمدار وي مِسطح‌بن اثاثه ‌بن مطلّب ‌بن عبدمناف بود. 

محمد امین ریگی بازدید : 28 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

در ماه شوال سال دهم بعثت، پيغمبراکرم - صلى الله عليه وسلم- با سوده بنت زمعه- که از مسلمانان ديرين بود، و در هجرت دوم به حبشه در شمار مهاجران بود- ازدواج کردند. شوهر پيشين سوده، سکران بن عمرو بود که او نيز اسلام آورده بود، و همراه وي به حبشه هجرت کرد، و در سرزمين حبشه، يا پس از مراجعت به مکّه، از دنيا رفت. پس از گذشتن عدّه وفات، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- از وي خواستگاري کردند، و او را به همسري خويش درآوردند. سوده نخستين زني بود که پس از وفات خديجه به همسري آن حضرت درآمد، و در سنوات اخيرِ همسري‌اش، نوبت خود را به عايشه (رضي الله عنها) بخشيد.

حكمت ازدواج حضرت رسول صلي الله عليه و سلم با ام المؤمنين سوده بنت زمعه رضي الله عنها:

 

رسول صلى الله عليه وسلم پس از وفات خديجه - رضي الله عنها - بااو ازدواج كرد، در حالي كه او بيوه «سكران بن عمرو انصاري» بود. حكمت ايشان ازاختيار نمودن بانو سوده، با اينكه از رسول صلى الله عليه وسلم مسن‌تر بودند، اينبود كه بانو سوده يكي از مومنات مهاجري بود كه پس از بازگشت از هجرت دوم حبشه همسرخود را از دست داده و تنها و بي كس بود و اگر در اين هنگام يعني پس از وفات همسرشنزد خويشان خود باز مي گشت او را مجبور به مشرك شدن نموده و يا جهت جدا سازي او ازاسلام ايشان را به انواع عذاب مبتلا مي كردند. در نتيجه رسول صلى الله عليه وسلمايشان را متفكل شده و با او ازدواج كرد كه اين عمل نهايت احسان و تكريم رسول صلىالله عليه وسلم را در مقابل صدق ايمان و اخلاص بانو سوده به خدا و رسولش، نشان ميدهد. و به راستي اگر غرض رسول صلى الله عليه وسلم از اين ازدواج به همان صورت كهمستشرقين و ياوه گويان بهانه مي كنند شهوت و هوس راني بود بجاي زني كه پنجاه و پنجسال عمر داشته و به آستانه پيري رسيده است، دوشيزگان باكره را انتخاب مي نمود. اماايشان همواره الگوي شهامت و جوانمردي و ايثار بودند و از اين ازدواج هرگز غرضي بجزحمايت و رعايت بانو سوده نداشتند تا بدينوسيله او را در پناه خود بگيرند

محمد امین ریگی بازدید : 38 شنبه 23 آذر 1392 نظرات (0)

نويسنده «الرحيق المختوم» مي‌نويسد:

راجع به مدت زمان فترت وحي، علماي اسلامي نظرات و اقوال مختلفي دارند. صحيح آن است که چند روزي بيش نبوده است؛ چنانکه روايت ابن سعد از ابن عباس بر آن دلالت دارد. قول مشهور، داير بر اينکه مدت زمان فترت وحي سه سال يا دو سال و نيم بوده است؛ به هيچ وجه درست نيست.

 

در پي بازنگري روايات و اقوال اهل علم در ارتباط با فترت وحي، نکته شگفتي براي من آشکار گرديد که نديده‌ام هيچيک از دانشمندان اسلامي به آن پرداخته باشند، و آن اينکه مجموعه اين روايات و اقوال مي‌رسانند که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در هر سال ماه رمضان را- در غار حراء اقامت مي‌کرده‌اند، و اين آيين را سه سال پيش از پيامبري آغاز کرده بوده‌اند، و سال بعثت آخرين سال بوده، و با پايان پذيرفتن ماه رمضان اقامت ايشان نيز در غار حراء پايان مي‌پذيرفته، و ايشان بامداد روز اول وماه شوال از غار حراء به زير مي‌آمده‌اند و راهي خانة خويش مي‌شده‌اند. در روايت صحيحين نيز آمده است که نخستين نزول وحي پس از پايان فترت هنگامي بود که ايشان عازم خانه بوده‌‌اند.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 263
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 82
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 116
  • بازدید ماه : 124
  • بازدید سال : 945
  • بازدید کلی : 10,334
  • تبلیغات

    اولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنتاولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنت

    اولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنتاولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنت