برای ابلاغ کلمه زیبای «لا اله الا الله» مبعوث شدی؛ عربها را به سوی آن دعوت نمودی، اما آنان انکار کردند. به نبرد و مبارزه بر علیه آنان دستور دادی تا مادامیکه این جمله را به زبان بیاورند. آنان را میان پذیرفتن این کلمه و یا مواجه شدن با شمشیر مختار نمودی؛ اما آنها رویارویی با شمشیر را برگزیدند. مرگ برایشان گواراتر از به زبان آوردن این کلمه بود. این کلمه برایشان بسیار دشوار بود، زیرا آنها مفهوم و مقصود آن را میدانستند.
آری! آنها میدانستند که «لا اله الا الله» جملهای نیست که تنها با گوشۀ زبان تلفظ گردد، بلکه این جمله برنامه و قانون کاملی برای زندگی زندگی است که مسیر آن را تغییر میدهد و هر ریز و درشت آن را مبدل میسازد. «لا اله الا الله» به این معنی است که هیچ کس غیر از الله تعالی نفع و یا ضرر نمیرساند، پس در مسیر حق غیر از او، از کسی دیگر نهراس و جز به امید او پیش کسی دیگر خود را به ذلت مینداز.
«لا اله الا الله» یعنی ذات او قدرتمند است و تا وقتی که تو با او هستی از کسی دیگر مترس. او بیناست، پس گناهت را از او مخفی مکن، او بر همه مهربان است و تو از رحمت او نا امید مباش، او شکوهمند و دارای جبروت است، پس گمان مکن که از خشم و غضب او در امان هستی. هر کجا که روی آری او با تو است و تو را میبیند. پس او را عبادت نما به نحوی که گویا تو او را میبینی.
او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. به تو بینایی عنایت فرموده، پس با آن به محل ممنوع و عورت نظر مکن. به شنوایی داده است، بر بدیها از آن کار نگیر. زبان عنایتت کرده، آن را برای گفتن سخنان ناجایز و حرام به حرکت نیاور. به تو دست داده است، از آن برای ظلم و ستم استفاده مکن. دو پا در اختیارت گذاشته، با آنها در مسیر ظلم و زیادهروی قدم مگذار و در شکمی که به تو عطا کرده است جز روزی حلال چیز دیگری مینداز. تو از آن خدا و به سوی او خواهی شتافت و هیچ راه برونرفتی نداری. مرگ و زندگانی به دست اوست. به تو زندگی عنایت فرموده، حتی یک دقیقۀ آن را صرف عملی مکن که او نمیپسندد. خداوند متعال مرگ را پیش روی تو گذاشته است، مرگ را همیشه یاد کن و برای آن آماده باش و فراموش مکن که روزی داعی اجل در خانۀ تو را هم خواهد کوبید.
عربها هوشمند و زیرک بودند و مفهوم این جمله را خوب فهمیدند؛ آنان انسانهای شرافتمندی بودند و این را نمیپسندیدند که با زبان به این جمله اعتراف نمایند، اما رفتار و عملشان مغایر با آن باشد و به همین خاطر کشته شدن، یتیم شدن فرزندان و به عزا نشستن مادران برایشان آسانتر بود از اینکه این جمله را به زبان بیاورند. اما زمانی که خداوند متعال استعداد پذیرش حق را به آنان عنایت فرمود و نیکبختی را برایشان مقدر فرمود، این جملۀ مبارک را به زبان آوردند و به وسیلۀ آن رهبری و سیادت دنیا را ازآن خود کردند و نمونهای کامل از انسانیت شدند و فرشته صفتان بشر گشتند.
اما:
ای سردار دوعالم! ای رسول خدا!
ما هر روز جمله «لا اله الا الله» را بر منابر، بازارها، خانهها، هنگام وحشت و یا خوشحالی به زبان میآوریم. جملهای سبکتر از آن را برزبان نمییابیم. اما [صد افسوس] که از زبان گذر نمیکند و به دل راهی ندارد؛ هیچ تأثیری در زندگیمان نمیگذارد. آیا ما مسلمان واقعی هستیم؟؟!
ای رسول معظم صلی الله علیه وسلم!
برای هدایت آنها قرآن مجید را آوردی و آنها به مبارزه با آن پرداختند و مردم را از تلاوت آن منع کرده و برای اینکه آیات آن را نشنوند، از آن گریزان شدند. اما وقتی که تأثیر این آیات بر روان یکی از آنها تجلی میکرد، چنانش منقلب میساخت که گویا فردی دیگر شده [و آن آدم قبل نیست]. عمر [که قبل از اسلام] تندخوی و خشن و دشمن ستیزهجویی در مقابل اسلام بود، آمد تا خطای بزرگی مرتکب شود، اما وقتی آیاتی چند از کلام الله مجید را شنید، ناگهان منقلب شد. این بار عمر سابق نبود؛ بلکه عمر نرمخوی و مؤمن گشت و چنان نابغهای شد که به تنهایی به اندازۀ ده حکومت فعلی، سیطرۀ حاکمیت او گسترش یافته بود. [و این حاکمیت مرهون سیستم حکومتیای بود که وی امور] نبرد و یا صلح، مسائل قضایی و مالی، امور داخلی و خارجی و ریز و درشت آن را کنترل میکرد و هرگز کوتاهی و خیانتی از وی سر نزد. آری! عمر یگانۀ زمان خود بود.
امروز ما از قاریان بسیاری در هر زمان و مکان تلاوت قرآن را میشنویم، در شادیها و غمها در مجالس و یا ایستگاههای رادیویی با حنجرههایی که شاید از حنجرۀ قاری حضرت عمر رضی الله عنه رساتر باشد، قرآن را تلاوت میکنند. با صداها و نغمهای بسیار جذاب و رعایت قواعد تجوید، لحن زیبا و تلفظ صحیح مخارج جروف، اما آنچه آن تلاوت با عمر کرد از این صداها برنمیآید. از این صداها جز لحظاتی لذت و شوق چیز دیگری عایدمان نمیگردد؛ همانطور که از شنیدن هر آهنگ و موسیقی لحظهای به شوق و وجد آمده و سپس طبق خواهشات عقلی و نفسانی به مسیر زندگی ادامه میدهیم. با این وضعیت آیا از شمار مسلمانان به حساب میآییم؟
ای رسول خدا!
عربها را به سوی ایمان فراخواندی و آنها به خداوند ایمان آوردند، ایمانی که توأم با کنترل نفس، خوف و خشیت بود. آنانی که تاچندی پیش معصیت پیشهگان و مخالفین بودند، بر این دین استقامت کردند و خواهشات و تمناهای درونی خود را مطابق با آئینی قرار دادند که برایشان به ارمغان آورده بودی و اگر بنا بر غلبۀ نفس گاهی خطایی از آنها سر میزد ـ چه کسی است که از لغزش و خطا مصون باشد ـ فوراً به دروازۀ توبه متوسل شده، از کردۀ خود برمیگشتند و به لجاجت و اصرار بر آن عمل نمیپرداختند.
ای رسول معظم اسلام!
بنیاد اسلام را بر پنج ستون بنا نهادی؛ شیطان پیوسته در تکاپو و تلاش است تا فریبمان دهد و از این بنیاد متزلزلمان سازد و ما را بلغزاند، و امروزه [متاسفانه] در میان ما افرادی هستند که کلمۀ شهادت را به زبان میآورند، اما حق آن را بجای نمیآورند و کسی که ادعای مسلمان بودن میکند، نماز نمیخواند و کسی هم که نماز میخواند، ادای محض ارکان با زبان و اعضای بدن است نه نمازی که مرتبط با روح و قلب باشد. امروز برای خواندن نماز میایستند تا از ادای تکلیف آن خاطر جمع شده و آسوده گردند، نه به این قصد و نیت که آرامش حقیقی را در نماز به دست آورند. امروز آرامش جسم و خنکی چشمان در نماز یافت نمیشود، نمازهای ما از انجام منکرات و روی آوردن به سوی فحشا منعمان نمیند. نمازگزار حتی تصور این که در محضر پروردگار ایستاده و با خالقش مناجات میکند را هم ندارد.
بسیاری سنگ اسلام را به سینه میزنند و لیکن روزه نمیگیرند و آن شخص هم که روزه دارد، فقط خود را از خورد و نوش باز میدارد و زبانش از گفتن شهادت دروغ صائم نیست. مسلمانان از دست و زبانش در امان نیستند. وکسی که ادعای اسلام میکند، زکات مالش را پرداخت نمیکند و به حج نمیرود و کسی هم که عزم حج را میکند، گویا به سیاحت و دیدن شهرها، تجارت و زراندوزی میرود، می رود تا از طریق حج به نام نشانی برسد. از این حج طهارت قلبی را به دست نمیآورد، گناهانش از بین نرفته و رضای پروردگارش را نمیتواند کسب کند.
ای رسول خدا!
آئینی شفاف و روشن برای ما باقی گذاشتی که شب و آن نیز مانند روزش منور است. حلال و حرامش آشکار میباشد؛ به ما فرمودی که هر پادشاهی حد و مرزی دارد و حدود الهی ممنوعات و محرمات او تعالی هستند و ما رااز نزدیک شدن به حدود الهی منع فرمودی تا به آن مبتلا نشویم؛ اما باز هم از حدود الهی پا فراتر نهادیم و علناً به معاصی روی آوردیم و در انجام آن نه ننگ و عاری مانع ما است و نه از آتش جهنم میترسیم و نه از پروردگار جبار میهراسیم.
قانونی را که خداوند به عنوان دستور زندگی نازل فرموده بود، به ما رساندی و سختترین تهدید و وعید متوجهمان شده که اگر به آن قانون پایبند نباشیم، اما بازهم این دستور جاودانه را کنار گذاشتیم و قانون فرانسویان را دستور زندگی قرار دادیم. پس آیا ما مسلمان هستیم؟!!
ای رسول معظم اسلام!
درود و رحمت خداوندی بر تو باد!
چهار نفر مخفیانه در دار الارقم به همراه شما بودند، اما خداوند غلبه و سیطره عنایتشان کرد تا اینکه مشرق و مغرب را در نوردیدند و یک منبر چوبی داشتید، منبری که خالی از هر نوع نقش و نگار بود. اما از همان صدای حق را به جهانیان شنواندید. از روی آن منبر دعوت دادید، اجابت شد و امر کردید و اطاعت شد. امروز ما صدهزار منبر داریم که با نقوش زیبا مزین گشته است، خطبا از آنها بالا میروند و صدا میزنند: ای مردم از خدا بترسید! اما هیچ کس خائف نمیگردد؛ زیرا که فقط این کلام از زبان خطیب جاری است و مستمعین فقط با گوش میشنوند. امروز علما به فساد گرویدهاند؛ زیرا که میدانند اما عامل نیستند و به دنیا رغبت دارند و رویگردان آن نیستند. آنها میگویند: کسی که از گفتن حق سکوت کند گویا که شیطان بیزبانی است. اما خودشان از اظهار حق ساکتاند. و میخوانند: «ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین» و عزت برای خدا و رسولش و برای مؤمنان است. اما خود را پیش وزراء، ثروتمندان و حاکمان ذلیل میکنند. امروز علمای ما به فساد کشیده شده اند ومردم نیز به تبع مفسد گشتهاند، پس صلاح و خیر را از کجا امید داشته باشیم.
امروز ما بیشماریم، ما را امر فرمودی برای جهاد تا دنیا را فتح کنیم، اما ما نشستیم تا دشمن سرزمین و ملک آبایی ما را به دست آورد و برما حاکم شود. ما پیوسته نشستهایم و با لهو و لعب سرگرم شدهایم و اینگونه دشمن را کمک میکنیم که بر ما مسلط شود، خانههایمان را منهدم ساخته و دین و دنیای ما را برباید. از ماست که برماست، ما قوانین دشمنان خود را برگرفتیم و قرآن را ترک کردیم، عادات دشمنان را خوی و خصلت خود کردیم و اخلاق خود را گذاشتیم و بر فسق و فجورشان آبروی خود را نهادیم.
شیخ علی طنطاوی / ترجمه: عبدالناصر امینی