loading...
تحدی | ویژه اهلسنت
محمد امین ریگی بازدید : 22 یکشنبه 24 آذر 1392 نظرات (0)

آیا تا به حال به شما توهین شده است؟

آیا تا به حال مورد آزار و ستم واقع شده اید؟

اگر چنین اتفاقی برایتان افتاده است به من بگویید كه چه احساسی در مورد شخصی كه به شما ستم وتوهین كرده دارید؟

به من بگویید اگر قادر به انتقام گیری باشید چه كاری انجام می دهید؟

تا شما به پاسخ سوال فكر كنید، داستانی را برای شما تعریف می كنم. 1400 سال پیش مردی عرب شروعبه دعوت كردن مردم به پرستش خداوند، آفریدگار جهان كرد. او از طرف خداوند آمده بود تا كافران را بهیكتا پرستی دعوت كند اما این كار واقعا مشكل بود.

حضرت محمد، درود خداوند بر او باد، با تمامی انواع سختی ها و آزار و اذیت حتی از طرف فامیلش مواجهبود.

عموی او، ابولهب و همسرش ام جمیله در راس این افراد قرار داشتند. آن ها در راس اهانت به پیغمبر وتحریك مردم در عدم راستگویی پیغمبر بودند. حتی ام جمیله عادت به پرتاب كردن خار و خاشاك به طرفاو داشت.

كافران قبیله قریش عادت به پرتاب كردن آشغال به صورت مباركشان در حال عبادت داشتند. دخترشفاطمه اغلب صورت پیغمبر را پاك می كرد.

آن ها اقدام به شكنجه كردن پیروان ضعیف او كردند و از هر روش ممكنی استفاده می كردند. آن ها بنیهاشم و بنی عبد المطلب را در محاصره قرار دادند و آن ها را از هر لحاظی تحریم كردند.

 

پیامبر و پیروانش نزدیك بود از گرسنگی تلف شوند.

كافران قریش می گفتند كه او انسان دیوانه نیست بلكه جادوگر یا شاعری است كه شنوندگانش را تحتتاثیر قرار می دهد علی رغم همه این وقایع او برای آن ها دعا می كرد و از خداوند برای آن ها طلب آمرزش می كرد و آن ها را به راه راست هدایت می كرد و آن ها این را نمی دانستند.

بعد از اینكه حضرت محمد ، درود خدا بر او باد، وارد مكه شد، كافران تقریبا بدون هیچ جنگی محاصره و  دستگیر شدند. تصور می كنید كه او چه كرد؟..... او آن ها را رها كرد و فكر انتقام را نكرد.

این چهره واقعی از شكیبایی حضرت محمد كه درود خداوند بر او باد است.

 

مرد یهودی:

حضرت محمد همسایه ای یهودی داشتند كه عادت داشت هر روز در هنگام خروج پیامبر، بر سر راه او زبالهو جسد حیوانات مرده را پرت كند. از این مرد چند روزی خبری نشد. حضرت محمد تصمیم گرفت به درمنزل او برود و از او سوال كند. پیامبر او را مریض یافت و به عیادت او رفت.

 

چه كسی تو را از دست من محافظت می كند؟

عوف ابن حارث بر علیه مسلمانان می جنگید. او همه را متعجب كرد و قتی به پیامبر رسید و با شمشیرشپیامبر را تهدید كرد و از او پرسید " چه كسی تو را از دست من محافظت می كند؟" پیامبر جواب دادند:

"خداوند". شمشیر از دست عوف ابن حارث افتاد و پیامبر آن را برداشت. نوبت پیامبر بود تا از او بپرسد كه"چه كسی تو را از دست من محافظت می كند؟" عوف از او تقاضای بخشش كرد. پیامبر گفت كه آیا اسلام می آوری؟ او گفت كه نه، ولی دیگر با مسلمانان نمی جنگد. پیامبر او را رها كرد. وقتی عوف به طرف دوستانش برگشت گفت كه بهترین مرد روی زمین را دیده است.

 

مگر او انسان نیست؟

پیامبر با چند تن از همراهانش به تشییع جنازه یك نفر رفتند. پیامبر در جایی ایستاد و برای او طلب آمرزش كرد. همراهانش متعجب شدند زیرا مراسم یك یهودی بود.

پیامبر پرسیدند: " مگر او انسان نیست؟!"

 

این ها مثال هایی محدود از شكیبایی پیامبر بودند. زندگی او سرشار از مثال هایی از صبر و شكیبایی است.

 

سلام و صلوات خداوند بر او باد.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 263
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 36
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 45
  • بازدید سال : 866
  • بازدید کلی : 10,255
  • تبلیغات

    اولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنتاولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنت

    اولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنتاولین خبر خوان سایت های اسلامی اهلسنت