نگاه اسلام به هستی و زندگی بر پایه دو حقیقت بنیادین زیر قرار گرفته است:
حقیقت اول: توحید آفریدگار.
حقیقت دوم: تعدد آفریده ها.
اسلام نگاه، باور و اندیشه اش را در ارتباط با هستی و زندگی بر پایه آن دو قاعده قرار داده است، خداوند واحد و یکتا و غیر او متعدد و متکثرند. تنها اوست که در ذات، صفات و افعالش یگانه است. آفریدگارتمامی آفریده ها و پدیدها، دهنده و گیرنده زندگانی و معبود بی همتا تنها اوست و هیچکس بجز او شأن و شایستگی عبادت و استعانت را ندارد.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿فاتحه5﴾ »
«تنها تو را می پرستیم و فرمانبرداری می کنیم و تنها از تو یاری می طلبیم.»
« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿1﴾اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿2﴾لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿3﴾وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿اخلاص4﴾»
«(ای پیامبر بگو) او یگانه خداونداست، اوست مقصد و هدف، از کسی زاده نشده و کسی از او زاده نمی شود. و هیچکس هم شأن او نیست»
به همین خاطر است که در اسلام «توحید» عصاره و پایه ی تمامی بینش، منش و روش و روح و حقیقت اندیشه و فرهنگ و تمدن اسلامی به شمار می آید.
« قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿آل عمران64﴾
«بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد! پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند،بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما.»
تمامی پیامبران مخاطبان خویش را پیش از هر چیز به توحید در (عبودیت و استعانت) و رهایی از تمامی مظاهر بردگی و بندگی غیر الهی فراخوانده اند:
«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿النحل36﴾
«و در حقيقت در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد پس از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده و از ايشان كسى است كه گمراهى بر او سزاوار است ، بنابراين در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است.»
به هر چیزی و کسی غیر از خداوند که عبادت و فرمانبرداری مطلق بشوند- انسان باشد یا غیر انسان- و جایگاهی فراتر از آنچه که دارد برایش قائل شوند، برای پیروان و اتباع طاغوت می شود.
اسلام بشریت را از عبادت و بردگی غیر خداوند – عبادت اشیاء، عبادت خود، عبادت اشخاص، عبادت آسمان، عبادت حیوان، عبادت انسان، و عبادت هواهای نفسانی آزاد می سازد، و در یک جمله بشریت را از عبودیت غیر خداوند رهایی می بخشد.
رسالت تمامی رسولان رهایی- که در آخرین دین و رسالت الهی متمرکز شده – دینی که حضرت محمد (ص) مأمویت ابلاغش را پیدا نمود، بر این اصل و پایه قرار گرفته اند که انسان ها در فضای آزادی زندگی کنند و از نسیم آزادی بهره مند شوند. زیرا که پیشتر عده ای عده ای دیگر را پرستش می کردند، و بعضی بعضی دیگر را خوار و درمانده گردانیده بودند. اینجا بود که اسلام به انسان ها فهمانید که جز در برابر خداوند سر فرود نیاورند و کمر خم نکنند و رکوع و سجده را تنها در برابر او روا شمارند.
رسول گرامی اسلام در ابتدای نامه هایی که خطاب به قیصر روم و دیگر رهبران مسیحی می نوشت، ایشان را به این آزادی و آزادی بخشی فرا می خواند و این آیه قرآن را در آغاز نامه هایش به آنان یادآور می شد که:
«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿آل عمران64﴾
«بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]»
این حقیقت اول.
براي اينكه نقش تربيت الهي و رسالت خاتمالانبياء را در شكلگيري جامعة اخلاقي اسلامي بهتر درك كنيم لازم است نگاهي گذرا به اوضاع جهان در قرن ششم ميلادي و در آستانة بعثت محمدي بياندازيم، زيرا در آن صورت است كه معني رحمت واقعي را كه ارمغان بعثت نبوي است خواهيم فهميد، رحمتي كه در پرتو آن بشر از وضعيتي به غايت بحراني رهايي يافت. قرآن مجيد آن وضعيت خطرناك و آن منظرة مهيب و هولناك را چه روشن به تصوير كشيده است: «و اذكروا نعمة الله عليكم إذ كنتم أعداءً فألف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم علي شفا حفرة من النار فأنقذكم منها»؛ نعمت خدا را به ياد آوريد بدانگاه كه (براي همديگر) دشمناني بوديد و خدا ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پيوند داد. پس (در پرتو نعمت او براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بتپرستي و شركي كه داشتيد) بر لبة گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت) ولي شما را از آن رهانيد ( و به ساحل ايمان رسانيد).
به گواهي اسناد تاريخ قرنهاي پنجم و ششم ميلادي از قرون سياه تاريخ بشر هستند. هيچ پيامي از آسمان دريافت نميشد و هيچ صداي حق و عدالتي از زمين بر نميخواست، در همه جا جهل و ظلم و جور حاكم بود. چراغهاي هدايتي را كه پيامبران اولوالعزمي همچون ابراهيم، موسي و عيسي عليهمالسلام روشن كرده بودند، بينهايت ضعيف و كم سو شده بود و در مقابل امواج سهمگين ظلمات شرك و كفر و فساد هيچ مينمود. براستي آيا ميتوان بحران قرن ششم ميلادي كه به تعبير قرآن عصر ضلال مبين (گمراهي مبرهن و آشكار) است را در چند مورد اعتقادي و اخلاقي خلاصه كرد؟ آيا بحران جاهلي كه حضرت محمد در آن مبعوث شد بحران انحطاط اجتماعي و اخلاقي بود؟ آيا مشكل آن عصر صرفاً بتپرستي و ميگساري و ظلم و استبداد بود؟ و يا مسئلة بغرنج آن وقت تنها مسئلة زنده در گور كردن دختران بود؟ هر چند همه اينها وجود داشت اما بحران اساسي و مشكل بزرگ عصر جاهلي همانا زنده در گور شدن تمام بشريت و انسانيت بود.
آري بشريت تمام نعمتهايي را كه خداوند در اختيارش گذاشته بود تبديل به مصيبت كرد، و از آنچه براي پيشرفت و تعالي او مهيا بود، زنجير و دام اسارت براي خود و همنوعانش ساخت و چنان در ميان مصيبتهاي خودساخته گرفتار بود و پيش ميرفت كه گويي تصميم به خودكشي دست جمعي گرفته است.
اما درست در چنين اوضاع نابسامان و ايام مصيبتبار آن نعمت عظيم و آن رحمت بيپايان الهي ظهور كرد و به نقمتهاي بشري پايان داد و انسانهاي به دام افتاده ميان غل و زنجيرها را رهايي بخشيد و انوار ساطعاش ساية شوم جهل و ناداني را از ميان برداشت، واژههاي آزادي، برابري، برادري و صلح و عدالت مفهوم واقعي خويش را پيدا كرد و انسان منحرف از راه سعادت، گمشده خويش را يافت.
نمونهاي از اين مكارم اخلاقي را در برخورد كريمانه آن حضرت با عبدالله بن اُبي، رئيس منافقان مدينه، ميبينيم؛ شخصي كه تمام عمرش مملو از عداوت و كينه نسبت به نبي اكرم و مسلمانان بود و از هيچ فرصتي براي ايجاد فتنه ميان مسلمين و تحريك دشمنان عليه آنان كوتاهي نميكرد، و در واقع روزي سپري نميشد كه از سوي وي آزاري متوجه رسول اكرم صليالله عليه وسلم و مسلمين نباشد. اين شخص روية موذيانهاش را تا آخر عمر ادامه داد و حتي جسارت را به حدي رساند كه با تهمت ناروا حيثيت خاندان مبارك پيامبر را نشانه رفت. اما با اين حال زماني كه پرونده سياه زندگي او بسته شد، آنحضرت نه تنها بر جنازهاش نماز خواند بلكه با رفتاري كه تنها از يك پيامبر بزرگ و اولوالعزم ممكن است بر سر قبر او حاضر شد و سر وي را بر زانوهاي مبارك خويش نهاد و پيراهنش را به او پوشاند و برايش طلب آمرزش كرد.
نمونة ديگر اين اخلاق كريمانه را در برخورد آنحضرت با ابوسفيان در روز فتح مكه ميبينيم. هر چند اساساً نحوة فتح مكه و ورود خاضعانه و كريمانه آن حضرت به اين شهر در روز فتحالمبين و اعلام اين روز به يومالرحمه به جاي يومالانتقام خود از معجزات خاتمالانبياء و از وقايع استثنايي در تاريخ جنگها و لشكركشيهاست؛ اما برخورد كريمانه آن حضرت با ابو سفيان و اعلام «لاتثريب عليكم اليوم» فرازي بلند از اخلاق كريمانه و الهي آنحضرت را به نمايش گذاشت.
مقدم داشتن نزديكان در خطرها و مؤخر ساختن آنها در برخورداري از امتيازات برگ زرين ديگري است كه توسط نبي اكرم صليالله عليه وسلم به افتخارات اخلاق اسلامي افزوده شد. يكي از مظاهر اين اخلاق كريمانه در جنگ بدر تحقق يافت، آنگاه كه سه نفر از پهلوانان قريش جلو آمدند و افرادي را به مبارزه طلبيدند و از طرفي مبارزه با انصار مدينه را نپذيرفتند، در اين هنگام آنحضرت براي مقابله با آنها سه تن از عزيزترين و نزديكترين افراد خاندان خود يعني علي، حمزه و عبيده را به ميدان فرستادند در حاليكه در ميان مهاجرين افراد زيادي داوطلب مبارزه بودند اما آنحضرت ترجيح دادند در اين رويارويي حساس از نزديكان خود شروع كنند. طبيعي است كه اين تصميم سادهاي نبود هر چند اين مبارزه با پيروزي قهرمانان مسلمان و كشته شدن هر سه حريف آنان تمام شد، اما آنحضرت با درك موقعيت و پذيرش نتيجه اين نبرد عزيزان خود را به قربانگاه فرستادند، و ميدانيم اگر چنانچه آنحضرت در اين حادثه عزيزانش را از دست ميداد چه ضربه روحياي به ايشان وارد ميشد، همان گونه كه در سال بعد به هنگام شهادت حمزه اين اتفاق افتاد و تألم روحي ناشي از شهادت حمزه چنان بود كه حتي پس از سپري شدن سالها از آن حادثه و اسلام آوردن قاتلانش، آنحضرت همچنان از نگاه كردن به چهرة قاتلش به دليل زنده شدن آن خاطرة غمانگيز اجتناب ميكردند.
اما ببينيم به هنگام امتيازات آنحضرت چگونه عمل ميكنند. حضرت علي بن ابيطالب ميفرمايد: فاطمه زهرا مطلع شدند كه تعدادي برده خدمت آنحضرت آوردهاند و چون ايشان از ناحيه كارهاي خانه مخصوصاً آسياب كردن آرد مورد نياز در رنج بودند، از آنحضرت درخواست خادمي براي كارهاي خانه كردند. آنحضرت فرمودند: عزيزم چگونه به شما خادمي بدهم در حاليكه دانشآموزان «صفه» شكمهايشان از فرط گرسنگي جمع شده است. لازم است اينها را بفروشيم و خرج آنها كنيم، در مقابل شما را به چيزي بهتر از داشتن خادم راهنمايي ميكنم. سپس به حضرت زهرا تسبيحاتي را آموختند تا ماية قوت قلب ايشان گردد؛ همان تسبيحات فاطمي كه مسلمانان صبح و شام آنها را ورد ميكنند و خاطرة ايثار و فداكاري اهلبيت پيامبر را زنده نگه ميدارند.
جابر بن عبدالله در مورد سخاوت آنحضرت ميفرمايد: آنحضرت هرگز در مقابل درخواست سائل و نيازمندي نه نميگفت.(1)
ابنعباس ميفرمايد: رسول اكرم در سخاوت و بخشندگي از باد وزنده بخشندهتر بود.(2) و اين در حالي بود كه در خانه ايشان مدتها غذاي كاملي وجود نداشت و اهل خانه تنها با آب و خرما سد جوع ميكردند. يكي از همسران آن حضرت ميفرمايد: ايشان در خانه لباس اضافي نداشتند و در هنگام وفات لباسهاي ايشان چندين وصله داشت.
حيا و مناعتطبع ايشان به گواهي شاگردان مكتبش از حجب و حياي دوشيزگان بيشتر بود، به همين خاطر بود كه دوست نداشت كسي را به خاطر اقدام ناپسندش مستقيماً تذكر دهد. امالمومنين عايشه ميفرمايد: هرگاه رسول اكرم از عيب و يا اقدام ناشايست كسي مطلع ميشدند هنگام تذكر دادن نميفرمودند فلاني چرا چنين كرد يا چنان گفت، بلكه ميفرمود چرا بعضيها چنين ميكنند.
اما براي اثبات عدالت ايشان همين كافي است كه سرسختترين مخالفان ايشان يعني يهوديان براي حل اختلافات خود به محضر عدالتمدار ايشان مراجعه ميكردند و در پايان با رضايت از داوري ايشان بازميگشتند.
حضرت علي در مورد شجاعت رسول اكرم صليالله عليه وسلم ميفرمايد: وقتي جنگ شدت ميگرفت و آتش آن گرم ميشد ما به رسول اكرم دلگرم بوديم و به ايشان پناه ميبرديم؛ ايشان از همة ما به دشمن نزديكتر بود.(3) در معركههاي احد و حنين شجاعت رسول اكرم كاملاً بر همگان روشن شد، هنگامي كه دليران ميدان جنگ را خالي گذاشتند آنحضرت پا برجا ماند گويي كه هيچ مشكلي پيش نيامده و در همان حال ميفرمود: «أنا النبي لا كذب أنا ابن عبدالمطلب».
عطوفت و مهرباني نبي رحمت تنها به همدردي با يتيمان، ضعيفان و بردگان خلاصه نميشد، و حمايتهاي ايشان تنها شامل دختران نگونبخت نبود، بلكه تمام عالميان را در بر ميگرفت؛ خداوند چه زيبا ايشان را «رحمة للعالمين» خوانده است. جابر بن عبدالله ميگويد: آنحضرت در مورد حسن رفتار با بردگان بسيار توصيه ميفرمود، چنانكه فرمودند: اينها برادران و خواهران شما هستند كه تحت شرايطي زيردست شما قرار گرفتهاند، از آنچه خود ميخوريد و ميپوشيد به آنها نيز بدهيد و بندگان خدا را شكنجه نكنيد.(4)
ايشان در مورد حسن رفتار با حيوانات فرمودند: با آنها احسان كنيد و هرگز پشت جانوران را كرسي و صندلي قرار ندهيد. آنحضرت از داغ كردن حيوانات و از اينكه آنها را به جان هم بياندازند به شدت نهي ميكردند. ابنمسعود ميفرمايد: در سفري جوجههاي گنجشكي را برداشته و آن را آزرديم، آنحضرت ما را به خاطر اين كار مؤاخذه كردند.
علي بن ابيطالب در توصيف خاتمالنبين ميفرمايد: رسول اكرم صليالله عليه وسلم همراه خندهرو و خوشخلق و نرمخو بود. هيچگاه در اماكن عمومي صدايش را بلند نميكرد. عيب كسي را آشكار نميساخت. هرگز بدي را با بدي پاسخ نميداد. هيچ گاه با دست مباركش كسي را مورد ضرب و شتم قرار نداد. من نديدم آنحضرت ظلمي روا بدارد و يا از كسي انتقام بگيرد. وقتي در گزينش ميان دو چيز اختيار داده ميشد آسانترين آنها را انتخاب ميكرد. در خانه مانند عموم مردم بود، كارش را با دست خود انجام ميداد. زبان مباركش را جز بحق نميگشود. مردم را به خود نزديك، و اگر كسي دور بود از حالش استفسار ميكرد. نيكويي را تقدير و تاييد، و زشتي را تقبيح ميكرد. اساس كارش بر اعتدال و ميانهروي بود. كساني كه به او نزديك بودند بهترين مردم به شمار ميآمدند و بهترين مردم نزد ايشان خيرخواهترين آنها بود. در مجلس جاي ثابتي نداشت بلكه هر جا جا بود در ميان مردم مينشست بگونهاي كه تازه وارد او را نميشناخت. در مجالس رعايت حال همه را ميكرد و هيچ كس را بر ديگري ترجيح نميداد. مجالس ايشان سراپا حكمت، بردباري، حيا و عفت بود. صداها بيش از ضرورت در حضور ايشان بلند نميشد.
آري آنچه در اين چند سطر ذكر شد، در كنار ويژگيهاي بيشمار ديگري كه از ذكر آن عاجز مانديم، گوشههايي از شخصيت اخلاقي نبياكرم را نمايان ميسازد. البته ويژگي رسول اكرم صليالله عليه وسلم تنها اين نيست كه از نظر شخصيتي داراي چنين صفات عالي و مكارم اخلاقياي هستند، بلكه ويژگي ممتاز ايشان آن است كه ايشان پيامآور مكارم اخلاقي و رسول صفات رحماني هستند. رسالت ايشان آن است كه امتي متخلق به مكارم اخلاقي و متصف به صفات انبيا تربيت كنند. چنانكه در نتيجة اين رسالت عظيم امتي شايسته و خيرخواه براي جهانيان كه به تصريح قرآن براي جهان بشريت حامل پيام و رسالت است متولد گشت: «كنتم خير أمة أخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله»؛ شما (اي پيروان محمد) بهترين امتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شدهايد (مادام كه) امر به معروف و نهي از منكر مينماييد و به خدا ايمان داريد.
شك نميتوان كرد كه شايستگي اين امت به دليل انتساب به همان منبع عظيم فيض الهي و پيروي از رحمةللعالمين است، و درست به همين علت است كه در قرآن مجيد در كنار ذكر پيامبر از گروهي ياد ميشود كه با پيروي از مقتداي خويش و استفادة مستقيم از آنحضرت، از حسنات و بركات اين رسالت بهرهمند شدهاند، آنجا كه ميفرمايد: «محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاً سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً»؛ محمد فرستادة خدا است، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند. ايشان همواره فضل خداي را ميجويند و رضاي او را ميطلبند.
طبيعي است كساني كه به اين محور عظيم و اسوة حسنه نزديكترند، بهرهمندترند، و آنانكه بر آن ثابت ماندند، ماندگارترند، و آنانكه در اين راه از ديگران سبقت جستند رضايت پروردگارشان را پاداش گرفتند: «السابقون الأولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم بإحسان».
صفت عظيم در آية شريفة فوق ضمن دلالت به معني عام و وسيع اخلاق و عدم خلاصه آن در برخي رفتارهاي ظاهري دلالت مهم ديگري نيز دارد و آن اينكه اين اخلاق عظيم از مصدري عظيم صادر شده و نميتواند حاصل تربيت بشري و يا حاصل تمدن و فرهنگ شهر و محيط باشد. بدون ترديد رسول اكرم صليالله عليه وسلم از هيچ استادي تعليم نگرفته و از هيچ فرهنگ و تمدني متاثر نشدهاند، بلكه مكارم و فضايل اخلاقي ايشان حاصل عنايت و تربيت مستقيم الله عزّوجلّ بوده است.
راز يتيم بودن و به مكتب نرفتن آنحضرت نيز در همين است كه در شكلگيري شخصيت ايشان هيچ انساني حتي پدر و معلم نقش نداشته باشند و تمام واسطهها ميان او و خالقش از ميان برداشته شوند.
دليل ديگر اين ادعا حادثة شگفتانگيز شق الصدر و تطهير قلب مبارك ايشان است؛ براستي حقيقت و فلسفه اين حادثه حيرتانگيز چيست؟ آيا ميتوان آنرا حادثهاي معمولي پنداشت؟ و يا معجزهاي براي اثبات نبوت ايشان؟ بدون شك هيچ كدام، زيرا اولاً ممكن نيست چنان امر عظيمي بيهوده انجام شده باشد و از طرفي ايشان هنوز مبعوث نشده بودند كه بحث معجزه مطرح باشد. پس حادثه فوق نميتواند چيزي جز همان «صبغة الله» و تربيت اخلاقي و روحاني الهي باشد كه مقدمهاي براي پذيرش اخلاق عظيم و رسالت الهي است. آنحضرت صليالله عليه وسلم خود چه زيبا فرمودند: «أدّبني ربي فأحسن تأديبي»؛ پروردگارم مرا به بهترين نحو تربيت كرد. آثار اين تربيت عظيم و مظاهر اين خلق كريم از همان دوران طفوليت در رفتار و گفتار كريمانة ايشان متجلي بود، همان چيزي كه ايشان را محبوب قلوب مردم و صادق الامين شهر مكه كرد.
آري رسول اكرم صليالله عليه وسلم در ميان مردم مكه اينگونه مشهور بود؛ جواني كه به صلة رحم عنايت ويژه دارد، بار سنگين ضعيفان را به دوش ميكشد، مهمانان را گرامي ميدارد، در كارهاي عامالمنفعه مساعدت و مشاركت دارد، به روزي اندك قانع است و از دسترنج خويش ارتزاق ميكند. او به اعتراف آشنايانش با اخلاقترين، صادقترين، امانتدارترين و با حياترين جوان مكه بود. رضايت از اخلاق و رفتار او تا حدي بود كه در مسئلة مهم و حساس قرار دادن حجرالأسود در محل آن، كه ميرفت تا به يك نزاع بزرگ تبديل شود، همه به قضاوت او رضايت دادند و يكصدا گفتند: «هذا أمين رضينا هذا محمد!». و حتي پس از بعثت آنحضرت و پديد آمدن دشمنيها و گرم شدن بازار تهمتها و افتراها باز هيچكدام از دشمنانش او را به عدم صداقت، بداخلاقي و بيحيايي متهم نساختند بلكه با اذعان به صفات بلندش كه در ايشان مشهود بود تنها به گفتن اينكه او بيمار، مسحور و جنزده شده اكتفا كردند، در حاليكه به شدت حريص بودند تا در حيات مباركش نقطهضعفي بيابند و از آن عليه دعوت توحيدي ايشان استدلال كنند.
واقعاً اگر رفتارهاي كريمانه و مظاهر والاي اخلاقي نبي اكرم صليالله عليه وسلم از طرق موثق و ترديدناپذيري به ما نرسيده بود شايد براي عدهاي از مردم حتي باور آن مشكل مينمود، اما خوشبختانه اين گونه روايات از طريق موثق و صحيح روايت شده و از نظر تعداد راويان به حد شهرت و تواتر رسيده است.
آفتاب پر فروغي از حرا تا سر كشيد/ پرتوافشان گشت و خود بر ساحل احمر كشيد
در اين مقال سخن از سيرت و مكارم اخلاقي سيد ولد آدم و اشرف انسانها محمد مصطفي صلي الله عليه و سلم است. سيرتي كه توسط شاگردان مكتبش لحظه لحظة آن با دقت و وسواس ثبت شده و با گفتن و نوشتن و عمل كردن در طول قرنها از نسلي به نسل بعد منتقل شده و منبع هدايت و راه يافتن ميليونها انسان شده است؛ گمگشتگان را راهيافته و راهزنان را رهبر كرده است، و از پديدههاي شگفتانگيز و از ويژگيهاي تمدن جهانشمول اسلام است. دقت، تلاش و زحماتي كه توسط سيرتنگاران مسلمان در جمعآوري و حفظ و حراست از ميراث نبوي انجام شده، در تاريخ اديان و تمدنها پديدهاي بينظير است. اهميت دادن دانشمندان اسلامي به سيرة رسول اكرم صليالله عليه وسلم، آن را تبديل به يكي از شاخههاي مهم علوم اسلامي كرده كه موجب شور و نشاط و فعاليت زيادي در مراكز علمي جهان شده است.
اگر بخواهيم مقايسهاي انجام دهيم ميان آنچه مسلمين در مورد سيرت پيامبر اسلام انجام دادهاند و آنچه ديگران در مورد پيامبران پيشين كردهاند نتيجه بسيار قابل توجه و شگفتانگيز خواهد بود. مثلاً اگر حيات سيدنا مسيح عليهالسلام را بررسي كنيم متوجه ميشويم با وجود اينكه غرب مسيحي از نظر علمي پيشرفتهاي زيادي داشته و با اكتشافات و اختراعات سعي در شناخت ناشناختههاي عالم هستي دارد و با اهميتي كه حضرت مسيح برايشان دارد و محبت بيش از حدي كه نسبت به او ابراز ميكنند و او را فرزند خدا و بلكه خود خدا ميدانند، با اين حال از سرگذشت و ابعاد زندگي ايشان مطالب زيادي در اختيار ندارند. حتي در مورد دوران پيامبري ايشان كه سيرهنگاران قديم ادعا ميكردند سه سال آن را به طور كامل ميتوانند در اختيار جهانيان قرار دهند، سيرهنويسان معاصر اعتراف دارند كه از تمام دوران حيات مسيح فقط 50 روز آن در انجيل موجود است و از بقية آن اطلاع دقيقي در دست نيست؛ هر چند همين مقدار نيز همراه با غلو و افراط و تفريط و با اسنادي ضعيف منتقل شده است. اما زندگي پربار و پر بركت پيامبر اسلام به طور كامل توسط شاگردان مكتبش حفظ و ثبت و ضبط شده و از ولادت تا وفات ايشان يك روز آن هم مبهم باقي نمانده است. تمام ابعاد زندگي ايشان از جزئيترين مسائل فردي و خانوادگي تا مسائل مهم عبادي، اجتماعي و سياسي همه و همه ثبت و ضبط شده است. صفات آنحضرت، كمالات و شمايل آنحضرت، گفتار و كردار و برخوردشان با دوستان و دشمنان، عملكردشان در غمها و شاديها، گشايشها و سختيها و خلاصه تمام حيات آنحضرت همراه با ابعاد و جزئياتش ثبت گرديده است و در طول قرنهاي متمادي با عمل و آب ديدگان پيروان راستين ايشان آبياري شده است.
ويژگي ديگري كه در نقل سيرة نبوي وجود دارد همان حساسيت و تلاش سيرهنگاران براي جلوگيري از مبالغهگويي و جمع شدن رطب و يابس در آن است چيزي كه در ميان پيروان شخصيتهاي بزرگ بالاخص در ميان بوداييان و مسيحيان بسيار رايج و معمولي بوده است، و اين نيز با راهنمايي خود آنحضرت صورت گرفت كه فرمودند: در مورد من غلو نكنيد آنگونه كه نصارا در وصف عيسي ابن مريم غلو كردند؛ من بندة خدا و پيامبر او هستم.
اين مساعي جميله كه با همت محدثين و سيرهنگاران سامان يافت، در دورههاي بعد به وسيلة شعرا و ادبا بگونهاي پرورده شد كه بديعترين آثار ادبي در وصف آن مرشد كامل خلق گرديد، و داعيان و رهروان مكتبش با زبان و قلم خويش پاكترين و اعجابانگيزترين عواطف و احساسات بشري و مراتب قدرشناسي را نسبت به محسن و مراد خويش به نمايش گذاشتند.
اما با اين حال اين امت هنوز در اين باره احساس نياز ميكند و همچنان خود را مديون رسول خويش ميداند.
البته پرداختن به سيرة نبوي تنها براي اداي دين نسبت به آن ذات مقدس نيست بلكه از آنجايي كه ايشان اسوه و الگوي مومنيناند و اتباع از ايشان و متصف شدن به صفات آنحضرت از فرايض و مسئوليتهاي هر فرد مسلمان است، شناخت اوصاف و ويژگيهاي اخلاقي ايشان به عنوان مصدري از مصادر شرعي اسلام نيز امري تعبدي و احتسابي است، حساسيت در نقل سيره عملي آنحضرت صليالله عليه وسلم و پالايش آن از روايات ناموثق و ضعيف به خاطر تعبدي بودن آن است: «و لكم في رسول الله أسوة حسنة».
بدون شك بخش بسيار مهم سيرة آنحضرت مربوط به اخلاق است، زيرا اين دين دين اخلاق است و فلسفة بعثت آنحضرت نيز اتمام مكارم اخلاقي است. البته در تعريف اخلاق پيامبر اشتباه بزرگي روي داده است و آن اينكه تنها برخي اعمال و رفتار را مظهر اخلاق ايشان قرار دادهاند در حاليكه اخلاق معني عام و وسيعي دارد كه در هر شعبهاي از شعبههاي زندگي و در حركت و سكوني اعم از عبادات و فعاليتهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي تاثيرگذار و نمايان است. خداوند در قرآن از اخلاق كريمة پيامبر اسلام با صفت عظيم در جملهاي كوتاه اما رسا سخن گفته است: «انك لعلي خلق عظيم».
در مقالهدرد دلي با دوست داران سنتمن از افرادي ياد کردم که احاديث صحيح يا همان سنت رسول الله صلي الله و عليه و آلهوسلم به آنها جهت مي دهد، بر خلاف کساني که ابا افکار و انديشه هاي خود که برگرفتهاز هواي نفسشان مي باشد، مي خواهند که به سنت و شريعت اسلامي جهت دهند و آنرا تفسيرکنند. اما شايد در اينجا سؤالي پيش بيايد که چگونه تو به افکار و عقايدي که معمولابا استفاده از عقل و منطق و با استناد از متون دين استنباط شده اند نام هواي نفس رااطلاق کرده اي ؟
در ابتدا لازم مي بينيم براي جواب به اين سؤال و ارتباط بينافکار و عقايد اشتباه و منحرف با هواي نفس ، مقدمه اي را بيان کنم:
افکار ،عقايد و نگرشهايي که انسانها درطول زندگي آنرا کسب مي کنند و به عنوان مرجع درمواجهه با حوادث و فراز و نشيبهاي زندگي از آن استفاده مي کنند را اگر به صورت کليمورد بررسي قرار دهيم اولا: برگرفته از افکار اطرافيان و دوما: تجربياتي است که شخصآنرا در طول زندگي از محيط به دست مي آورد و معمولا نقش اين تجربيات بسيار مهمتر ازافکاري است که انسان از اطرافيان خود گرفته ، زيرا او درستي و نادرستي اين افکار رانيز با تجربيات خود مي سنجد.
حال اگر بخواهيم بحث تجربه را باز تر کنيم، ميبينيم که تجربه انسان رابطه تنگاتنگي با علايق و استعدادهاي او دارد و اگرچه اينرابطه صد در صد نيست اما درصد بزرگي از آنرا در برمي گيرد. به عنوان مثال شخصي کهبه کسب و کار و تجارت علاقه دارد ، قسمت بزرگي از تجربيات او در اين زمينه مي باشدو برعکس کسي که به علم يا سياست علاقه مند است معظم تجربياتش در زمينه علم يا سياسترقم مي خورد. پس نتيجه ميگيريم که تمايلات نفساني اشخاص در کسب تجارب و استفاده ازتجارب به عنوان نتيجه گيريهاي شخص و افکار و عقايد او نقش بسزايي دارد. و از اينبحث يک نتيجه گيري ديگري هم مي توان کرد و آن اينکههر چه تمايلات شخص سالمتر وکنترل شده تر باشد نتايجي که به دست مي آورد بهتر و صحيح تر ميباشد.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِالرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ
اي كساني كه ايمان آورده ايد ، خودتانو كسانتان را از آتشي كه سوخت آن ، مردم و سنگهاست حفظ كنيد. ...
سورة تحريم، آية :6
مسئوليت پدر و مادر در مورد تربيتفرزندان
1. فرزندان موهبت خداوند هستند و پدران و مادرانامانتدار آنان مي باشند.
2. سعي نماييد محبّت خداوند و پيامبر گرامي (ص) را دردل آنها جاي دهند.
3. با ايمان و اخلاق و آداب ديني و اجتماعي آنان راآشنا نمايند.
4. بهترين روش تربيت آنها پايبندي پدر و مادر به پاكيو پرهيزكاري است.
5. نيازمنديها و آرزوهاي مادي و معنوي مشروع آنان رادر حد توان برآورده نمايند.
6. از توهين و تحقير آنان به ويژه در حضور ديگرانپرهيز كنند.
7. در انتخاب دوست و شريك زندگي آنها را راهنمايينمايند.
8. در مورد خريد لباس و ... ميان آنان تبعيض قايلنشوند.
9. محبّت بجا و منطقي پدر و مادر آنها را از محبت كاذبديگران بي نياز مي نمايد.
10. از لغزشهاي آنان چشم پوشي كند و در صورت تكرار درخلوت نصيحتشان نمايد.
11. با محبت و تشويق و احترام به آنان،در آنها اعتمادبه نفس ايجاد كنند.
12. گاهي آنان را به نماز جمعه و مجالس ديني و دانش و ... ببرند.
13. آنان را با قرآن و روش زندگي رسول خدا (ص) و سخنانو تجارب بزرگان آشنا نمايند.
14. در حضور آنها ، از جدال و درگيري دوري كنند.
15. پدر و مادر همچون درخت و فرزندان نيز ميوة آنند ،طبيعي است كه درخت سالم ميوة سالم مي دهد.
16. با پرهيز از اسراف و اشرافيگري آنان را هم آنگونهبار بياورند.
17. به مدارس آنها سركشي كنند و با معلمين ايشان درتماس باشند.
18. آنها را از مطالعه و نگاه به كتابها و فيلمهاي مضرّو بي فايده بازدارند.
19. آنان را با تجارب زندگي خود آشنا كنند .
20. در امور دين و دنيا آنان را متعهد و مسئوليت پذيرتربيت نمايند.
21. نام نيكو و يا لقب مناسب براي آنان انتخاب كنند .
22. آنان را به يادگيري علوم و دانش و فنون وادارنمايند و در تهية امكانات شكوفايي استعدادهايشان دريغ نورزند.
23. امكانات و اسباب سرگرمي و تفريحات مشروع و متناسببا سنّ آنان را فراهم نمايند.
24. به تغذيه و بهداشت آنان توجه نموده و فوايد حفظسلامت تن و روان و بهداشت محيط را به آنان بياموزند.
25. احترام به بزرگترها و كمك به ضعيفان و بيماران رابه آنان ياد آور شوند.
26. در انتخاب معلّم و مربّي براي اولاد خود دلسوزانهاقدام نمايند.
27. هنگام سفر با آنان فرصت را مغتنم شمرده و از مظاهرزيباي طبيعت و راز و پندهاي مشاهد و اماكن تاريخي فرزندان خود را آگاهسازند.
28. به آنان بياموزند كه با برادران و خواهران خود و همسنّ و سالان و همنوعانشان صادق و مهربان باشند.
29. رحم و شفقت با زير دستان را به آنانبياموزند.
30. به آنان بياموزند همواره فزوني ذخيره اخروي را برامور دنيوي مقدم بدارند و حفظ منافع و مصالح جامعة اسلامي را منافع فردي ترجيحدهند.
مسئوليت فرزندان در برابر پدر ومادر
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ قَضَی رَبُّكَ أَلاَّتَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّعِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَتَنْهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا (23) وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَالذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا (24)
پرودگار تو مقرر كرد كه جز او رانپرستيد و به پدر و مادر (خود) احسان كنيد. اگر يكي از آن دو يا هر دو ، در كنار توبه سالخوردگي رسيدند به آنها (حتي) «اوف» مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنيشايسته بگوي.
و از سر مهرباني ، بال فروتني بر آنانبگستر و بگو:« پروردگارا، آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خُردي پروراندند.» (سورةاسراء آية 23-24 )
1. بجز در گناه و نافرماني خداوند ، آنان را اطاعت كن !
2. با آرامش و مهرباني با آنان سخن بگو !
3. صبح و شام و در مناسبتها دستهايشان را ببوس !
4. از شخصيت و حيثيت و ثروت آنان محافظت كن !
5. احترامشان را به خوبي نگهدار و هنگام ورود آنان باشوق و تكريم برخيز! و هر چه را كه مي خواهند از راه مشروع برايشان فراهم كن!
6. در همة امور زندگي با آنان مشورت كن !
7. از دعاي خير و طلب بخشش براي آنان غافل مباش !
8. هر گاه مهماني داشتند با محبت و خوشرويي ، خود ومهمانشان را خدمت كن !
9. از هر فرصتي براي شادي و سرورشان استفاده كن !
10. در حضورشان صدايت را بلند مكن !
11. بدون اجازة آنان از منزل خارج مشو !
12. به هنگام خواب و استراحت بيدارشان مكن !
13. همسر و فرزندان را بر آنان مقدم مدار !
14. هنگامي كه سخن مي گويند كلامشان را قطع مكن !
15. اگر كار ناپسندي را انجام دادند، آنان را سرزنش مكن !
16. بدون دليل در حضور ايشان نخند !
17. پيش از آنان غذا خوردن را آغاز مكن و از جلو دستشانغذا بر مدار !
18. هنگامي كه نشسته اند بدون اجازة آنان دراز مكش و درحضورشان پاهايت را دراز مكن !
19. پيش از آنان وارد مشو و جلوتر از آنها راه مرو !
20. هرگاه صدايت زدند بي درنگ حاضر شو !
21. در زمان حيات و پس از مرگ آنها ، دوستان آنان رااحترام كن !
22. با افرادي كه با پدر و مادر خود بدند ، رفاقت مكن !
23. در موقع بيماري به موقع آنان را نزد پزشك ببر !
24. چنانچه نيازمند بودند لباس و مسكن و غذاي مناسببرايشان فراهم كن !
25. گاهي اوقات آنان را به گردش و تفريح ببر !
26. هيچگاه با آنان دروغ مگو !
27. امور زندگيت را از آنها پنهان مكن !
28. از آنان بخواه تو را با تجارب زندگي خود آشنانمايند!
29. از آنها بخواه از دعاي خير خويش فراموشت نكنند !
30. به هنگام خطاب ، آنها را پدر و مادر بخوان و ازمخاطب قرار دادنِ آنها با نام، پرهیز کن.
تعداد صفحات : 7